عنوان مجموعه اشعار : .
شاعر : سالار کبیریان
عنوان شعر اول : . هنوز منتظرم تا بیایی از مترو
نشسته ام به امید صدایی از مترو
و عابران همه از واگن تو می آیند
و باز می پرسم تو کجایی؟ از مترو
چقدر سخت نفس می کشم هوا خفه است
چقدر منتظرم تا هوایی از مترو...
⬛
قطارها همه صف می کشند پشت سرت
پیاده می شوی و من صدایی از مترو_
_شنیده ام که؛ " ببین شال سبز پوشیدم"
چقدر خوب شد اینجا رهایی از مترو
خرداد 98
عنوان شعر دوم : . و ابر سربی کهنه و ماه تزئینی
که توی پنجره خشکیده اند، میبینی؟
و روزهاست که بندند دست هایش به
کلاف پیچیده روی فرش ماشینی
چقدر سخت نفس میکشید یادت هست؟
میان خانه نفس هاش کو؟ نمی بینی؟
پرنده های گچی توی سقف زل زده اند
به دست های نحیفش به جسم نفرینی
به جز تو هیچ کسی در کنار نعشش نیست
عروسک نخی روی فرش ماشینی!
فروردین 99
عنوان شعر سوم : .
اشعار آقای کبیریان را خواندم البته تنها به شعرهای ارسالی این نوبه اکتفا نکرده، به شعرها و نقدهای پیشین نیز نگاهی اجمالی انداختم. ابتدا لازم است رو به ایشان بگویم چقدر خوشبختید که این امکان برایتان فراهم است که شعرهایتان هربار از زیر دست ناقدی بگذرد و نظر بشنوید. به قول پدرهای خانواده، ما که همسن شما بودیم همین را هم نداشتیم. برایم جالب بود که در بعضی نقدها فقط به عناصر پرداخته شده در بعضی به روایت در بعضی به فرم و در نهایت گویی از چند زاویه به آثار ایشان توجه شده است. بر کسی پوشیده نیست که در سالهای اخیر با تبلیغات رسانهای بر گونهای مشخص از شعر تعداد شاعران نوقلم شبیه به هم افزایش داشته. اغلب هندینویسهایی که با هدف نوشتن تک بیتهای ناب برای دکمهای کت میدوزند. البته باید این را هم پذیرفت که در دوران شعرهای ساندویچی بیتهای وصله پینه شده مخاطب بیشتری دارد تا شعرهای روایی. آنکه در این وانفسا به سمت شعر روایی میرود خنیاگر غمگینیست که گویی برای دل خودش و آیندگانی میخواند که روزی روزگاری غربال به دست میآیند.
القصه، دو غزل شما را خواندم. اگر بخواهم ابتدا کلیتی از آثار را بیان کنم باید بنویسم که از شیوه روایت شما خوشم آمد. مضمونپردازی در روایت یکی از حلقههای گمشده شعر امروز است. در شعر اول شاعر با انتخاب ردیفی چالشبرانگیز شروع به بیان روایتی امروزی از انتطار برای معشوق کرده است. شاید این نوع نوشتن که گویی سکانس کوتاهی از زندگی بریده شده باشد کمتر توسط شاعران امروز تجربه شود.
حال اگر بخواهیم چراغی پیش پای شاعر روشن کنیم بد نیست دوباره به ردیف این غزل بازگردیم. ردیف « از مترو» به عنوان یک ردیف شاید تجربه نشده و تازه جذابیت خاص خود را داشته باشد. اما معمولا ردیفهای اینگونه یک مشکل اساسی دارند و آن ختم شدن تمامی ابیات به این ردیف و بستن دست شاعر برای ایجاد ارتباط هر مضمون به این ردیف است. در بعضی ابیات ردیف به کل بیفایده مانده گویی که کارکردی ندارد. به طور مثال :
و عابران همه از واگن تو میآیند
و باز میپرسم تو کجایی؟ از مترو
در این بیت از مترو معلوم نیست جواب معشوق است یا مترو مورد خطاب شاعر قرار داده شده است.
هر چند یکی از نقاط قوت کار این ست که میتواند تاویل پذیر باشد و مخاطب مترو را نماد زندگی جاری بگیرد. اما در انتهای شعر با آمدن قسمت داخل گیومه مفهومی که باید از ردیف شعر گرفته نمیشود. و البته دلیلی هم برای شال سبز پوشیدن پیدا نمیشود.
مسئله بعدی در مورد کارکرد «شد» بعد از چه خوب است گویی که زمان فعل آنچنان که باید خوش ننشسته.
در شعر دوم فضاسازی بسیار خوب پیش رفته است. شاعر به توصیف حال کسی در خانهای میپردازد. این شعر بیش از هرچیز مرا یاد مادربزرگم انداخت که همیشه با میلهای بافتنی گوشه خانه مشغول بود.
بیت اول این شعر تصویر جالب توجهی ارائه میدهد.
این بیت فضای لازم را برای ورود به داستان فراهم میکند هرچند با ورود به بیت بعد گویی داستان به صورت ناگهانی شروع میشود.
به نظر میرسد شاعر آنقدری توانا هست که بیتی دیگر مابین این دو بیت اضافه کند و مقدمه شعر را کمی طولانیتر کند.
پس از این بیت شاعر به توصیف فردی میپردازد که در حال حاضر در قید حیات است. بیت بیت خوبیست هرچند از نظر روانی اندکی تکلف دارد. در بیت بعد شاعر به توصیف فردی میپردازد که در قید حیات نیست و از مخاطب در مورد او سوال میکند. تکنیک ایجاد پرسش همیشه موجب همزاهی مخاطب باشعر میشود. اما آنچه این بیت را با مشکل مداجه میکند تناقض تصویر ایجاد شده با تصویر بیت قبل است.
مصرع اول بیت بعد با جان بخشی به پرندههای گچی سقف تصویر جالبی آفریده است. همچنین بیت آخر هم از جمله بیتهایی ست که در ذهن میماند. به طور کلی این شعر با روایتی تازه میتواند با اضافه کردن چند بیت و حتی حذف یا تغییر بیت سوم در حافظه مخاطب ماندگار شود اما پیششرط آن عدم سهل انگاری و ویرایش مجدد شعر است.
در آینده حتما از جناب کبیریان بیشتر خواهم خواند. امیدوارم هرروز شاهد موفقیت روز افزون ایشان باشم.