زبان قرن ششمی




عنوان مجموعه اشعار : کنعان
شاعر : عبدالله طاهری


عنوان شعر اول : بی ثمر
ای گُل از داغ تو آخر مَیِ ساغر نشدی
غرق در سینۀ آن کبکِ مُعَنبر نشدی
باغ و صد کاخِ دل افروز دمیدی به بهار
لیک در پا قدم دوست تو پَرپَر نشدی
ای گُل اندر صَفِ دل باختگان وقتِ بهار
تو چرا در رهِ او بی پَر و بی سَر نشدی
دیدم آن شبدر بی‌چهره که در اوّلِ صبح
پایِ معشوق فتاده تو چو شبدر نشدی!
ای گُل آن چهره نماند به خزان پس ز چه روی
تو بگو کُشتۀ آن ساغر دلبر نشدی؟

عنوان شعر دوم : خون دل
بر خانه‌هایِ متروک از نقشِ نو بهاری
خوابیده جُغدِ پیری در هر ده و دیاری
خاموش آتشِ شب در خانه‌هایِ کاهی
ولگردْ رودِ این دِه طغیان نکرده باری
تسبیحِ چِرکْ چِرکی در دستِ خزّه در رود
دردا مُریدِ تنها گرید به شوره زاری
بوران زده به پیچک در کوچه‌هایِ خاموش
نارنج نشسته غمگین در انتظارِ ماری
قفلِ عقیمِ وحشی بر گُرده‌‌هایِ این دَر
ماسیده چون طنابی بر گردنِ شکاری
آید خروشِ بُغضی از مرغِ پَر شکسته
از لاله‌هایِ خونی در کویِ لاله زاری

عنوان شعر سوم : ماه
امشب ای ماه چرا این همه غمگین شده‌ای
دور از روی همه بی من و پروین شده‌ای
امشب ای ماه چرا خنده و خرمن نزدی
من چه کردم که تو با من سَر و سنگین شده‌ای!
امشب ای ماه به ویسه بنویسم ز جفا
که تو هم با منِ بیچاره چو رامین شده‌ای
رفته‌ای دور ز من خنده به رویم نزدی
بی وفا ! بی من و تنها تو به بالین شده‌ای؟
باش، رو بی من و بی من تو بمان، خنده نزن
امشب ای ماه چرا این همه غمگین شده‌ای
نقد این شعر از : آرش شفاعی
تلاش شما برای سرودن شعرهایی که هم دارای عاطفۀ شعری قابل توجه باشد و هم در آن به ظرافت‌ها و تناسب‌های زبانی توجه شده باشد، قابل تقدیر است. همین که شاعری توانسته است بیتی بگوید مانند:
قفلِ عقیمِ وحشی بر گُرده‌‌هایِ این دَر
ماسیده چون طنابی بر گردنِ شکاری
که در آن به جای مصرف کردن کشف‌های شاعرانۀ دیگران، تلاش و حرکتی از سوی شاعر دیده می‌شود، قابل احترام است و توجه.
اما واقعیت این است که شعر شما هنوز به لحاظ زبانی دچار ایرادات جدی است.
یکی از این ایرادات، نحو کهنه و زبان مستعملی است که در زبان روزمرۀ امروز دیگر استفاده‌ای ندارد:
ای گُل اندر صَفِ دل باختگان وقتِ بهار
تو چرا در رهِ او بی پَر و بی سَر نشدی
کاش سعی کنید هرچه زودتر پای این اندرها و ره‌ها را از شعرتان کوتاه کنید و کاری کنید که وقتی مخاطبی شعر شما را می‌خواند، احساس نکند با شعر شاعری روبه‌رو شده است که در قرن ششم هجری در یکی از ولایات دورافتادۀ خراسان زندگی می‌کرده است.
البته گاه برخی بیت‌های شعر شما چنان دچار پیچیدگی زبان است که اصولاً مشخص نیست، شاعر چه گفته است:
دیدم آن شبدر بی‌چهره که در اوّلِ صبح
پایِ معشوق فتاده تو چو شبدر نشدی!
یا این بیت:
امشب ای ماه چرا خنده و خرمن نزدی
من چه کردم که تو با من سَر و سنگین شده‌ای!
خنده زدن را می‌فهمیم اما خرمن زدن چیست؟ در ضمن احتمالاً منظور از «سر و سنگین شدن» همان «سرسنگین شدن» بوده است اما مشخص نیست چرا به این صورت در شعر آمده است.

دیدگاه ها - ۱
عبدالله طاهری » پنجشنبه 27 شهریور 1399
ممنون از وقتی که گذاشتید!

برای ارسال نظر وارد پایگاه شوید.