عنوان مجموعه اشعار : آسمان
شاعر : پوریا علیرضایی
عنوان شعر اول : آسمانآمدی تا آسمان ابریم آبی شود
این شب تاریک با نور تو مهتابی شود
.
آمدی تا موج عشقت را بریزی در دلم
تُنگ اقیانوس من لبریز بیتابی شود
.
دسته ی قو های مشکی آمده تا شانهات
هرکه آن را دید میخواهد که مرغابی شود
.
آنقدر دور تو میگردم که پشتم در طواف
مثل ابروهای مشکی تو محرابی شود
.
قاصدک پر میکشد پشت تو در این کافه ها
تا فضای تلخ آن لبریز شادابی شود
.
با تو در رویای بیداری خود خوابیدهام
صبح و شب بگذار غرق عشق و بی خوابی شود
عنوان شعر دوم : ..
عنوان شعر سوم : ..
در شعر شما یک دغدغهی خوب دیده میشود که هرچقدر هم سختگیرانه و منتقدانه با شعر رو به رو شویم، باید به این دغدغه احترام گذاشت. شما خوشبختانه از جنس شاعران پخته خواری که این روزها زیاد شدهاند نیستید. منظورم از شاعر پختهخوار، شاعری است که همیشه به دنبال لقمهی آماده است. گاهی این لقمه، یک تصویر است، گاهی یک سازهی زبانی، گاهی یک ترکیب؛ خلاصه همهی آنچه که در شعر میشود استفاده کرد و به درد شاعری میخورد. اگر خیلی از تصویرهای شاعران امروز را مرور کنید، میبینید که آنها از روی دست هم کپی میکنند. حرفها و منظرهایشان یکی است و یا اگر هم تغییر دارد، آنقدر این تغییرات کم است که دیگر نمیشود اسم تغییر رویش گذاشت. شما سعی کردهاید، تصویرهایی بسازید که حاصل تلاش ذهنی وتخیل خودتان است. این تلاش حتی اگر به ساختن بهترین تصویرها هم منجر نشود، فی نفسه خوب است. شاعر تا ذهنی جست و جوگر نداشته باشد و نتواند با اشیا، با عناصر طبیعت و همهی آنچه جهان پیرامون او را میسازد، ارتباط برقرار نکند؛ شاعر نمیشود.
اینها را گفتم. برخی ضعفهای شعر را هم یادآوری کنم.
گاهی وقتها، میان تصویر یا معنایی که در ذهن شاعر است و آنچه به قلم او آمده است، فاصله میافتد. به نظر میرسد تنگنای وزن و قافیه به شما گاهی اجازهی پروردن تصویرها را نداده است. مثلاً این بیت:
دستهی قو های مشکی آمده تا شانهات
هرکه آن را دید میخواهد که مرغابی شود
تشبیه مو به قو، چه دلیلی دارد؟ تازه برای اینکه تصویر چفت و بست بگیرد، قو را هم مشکی کردهاید. قوی مشکی واقعاً زیباست؟! فرض کنیم قوی مشکی زیبا هم باشد، این که هرکسی قوی مشکی را دید میخواهد مرغابی شود، یعنی چه؟
یا این تصویر:
آنقدر دور تو میگردم که پشتم در طواف
مثل ابروهای مشکی تو محرابی شود
آیا از دور کسی گشتن، کمر آدم خم میشود؟ معمولاً کمر زیر بار خم میشود نه در طواف کردن. شاید باید در این تصویر به جای خم شدن کمر، تصویری از شکسته شدن، خسته شدن و مانند آن میآمد.
پایانبندی هم به نظرم خیلی بیت دندانگیری نیست:
با تو در رویای بیداری خود خوابیدهام
صبح و شب بگذار غرق عشق و بیخوابی شود
به فکر یک پایان بندی استخوان دار باشید!