عنوان مجموعه اشعار : رباعی
شاعر : مصطفی خلیلی
عنوان شعر اول : تنپوشتا بازیِ عشق، دلفریبم باشد
داغ و غمِ دوریات نصیبم باشد
بهتر که نباشم و نبینم روزی
آغوشِ تو تنپوشِ رقیبم باشد
عنوان شعر دوم : تماشاگردر طرحِ دلم همین که نقّاشی، بس
بر خاطرهام تو رنگ میپاشی، بس
در پیشِ نگاهِ تو همه دنیا هیچ
اینکه «تو» تماشاگرِ من باشی، بس
عنوان شعر سوم : برجامبا «بودنِ تو» هوای دل آرام است
زخمی که زدی عمیق و نافرجام است
بانو تو مگر بمبِ اتم ساخته ای...؟!
عشقِ تو شبیه مُعضلِ برجام است
در این یادداشت نگاهی نقادانه خواهیم داشت به سه رباعی از شاعر عزیز مصطفی خلیلی، آن طور که در سوابق ایشان آمده، بیش از پنج سال سابقه شاعری دارند و این خود نشان دهندهی آن است که میتوان با جدیت بیشتر اثر ایشان را مورد نقد قرار داد.
در خصوص رباعی امروز چند باری در نقد آثار سایر شاعران این پایگاه صحبت کردهام، رباعی امروز از حیث کمی شاید بعد از غزل دومین قالب پر اقبال باشد، این قالب از ابتدای دهه هشتاد به خصوص در میان جوانان دوباره رونق گرفت و مجموعههای متعددی هم به چاپ رسید. رباعی شاید در نگاه نخست به علت کوتاهی و وزن مطنطن و روان قالب سادهای به نظر بیاید اما باید شاعر به این نکته توجه کند که سابقهی این قالب اصیل فارسی نشان میدهد که تا چه میزان در بردارندهی مفاهیم عمیق است. درست است که بسیاری از رباعیهای شاعران گذشته از حیث نسبت به شاعر مجهول است اما خود شعر بر جای مانده نشان دهنده اهمیت این قالب در بیان حکمت است. نمیخواهم به این نتیجه برسم که رباعی صرفا برای بیان مسائل فلسفی یا حکیمانه است بلکه میخواهم بگویم سابقه این قالب نشان میدهد ظرفی برای تفنن نبوده است. یکی از آفتهای رباعی امروز همین نگاه سطحی و تا حد زیادی سهل انگارانه است، بسیاری از رباعی سرایان جوان با یک فرمول ثابت و با یک مصرع عامه پسند سه مصرع دیگر میسازند و تصور میکنند یک رباعی درخشان نوشتهاند، درست است که مصراع چهارم در رباعی از اهمیت ویژهای برخوردار است اما این به معنی نادیده گرفتن سه مصراع قبل نیست، خود مفهوم هم باید به نوعی مکمل مصاریع قبلی خود باشد.
در سه رباعی جناب خلیلی ما با آن سطحی نگری مواجهیم، شاعر عزیز باید بداند اینکه یک مصرع زیبا(صرفا زیبا از لحاظ معنای ظاهری) نمیتواند تضمین کننده ساخت یک رباعی موفق باشد.
تا بازیِ عشق، دلفریبم باشد
داغ و غمِ دوریات نصیبم باشد
بهتر که نباشم و نبینم روزی
آغوشِ تو تنپوشِ رقیبم باشد
مصرع اول چندان از نظر جمله بندی درست نیست، بازی عشق دل فریب است یا خود عشق، از اینکه بگذریم دل فریب من بودن هم چندان صحیح نیست، داغ و غم در مصراع دوم یکی اضافیست و شاید برای پر کردن وزن اینطور آمده است. مصرع آخر هم چندان حرف تازهای ندارد، معشوقه را در کنار رقیب دیدن مضمونیست که بسیار در شعر آمده و از این شکل زیباتر آن هم موجود است.
در طرحِ دلم همین که نقّاشی، بس
بر خاطرهام تو رنگ میپاشی، بس
در پیشِ نگاهِ تو همه دنیا هیچ
اینکه «تو» تماشاگرِ من باشی، بس
مصراع اول از نظر معنایی ناقص است، یا بهتر بگویم حذفی که در مصراع اول اتفاق افتاده چندان درست نیست، در طرح دلم همین که نقاشی تو است یا همین که نقاشی اثر توست یا... مخاطب چندان درک نمیکند. /تو/ در مصراع دوم اضافیست زیرا در /میپاشی/ نقش /ی/ همان تو است. بیت دوم با بیت اول ارتباط چندانی ندارد.
با «بودنِ تو» هوای دل آرام است
زخمی که زدی عمیق و نافرجام است
بانو تو مگر بمبِ اتم ساخته ای...؟!
عشقِ تو شبیه مُعضلِ برجام است
اینکه شاعر بعضی از کلمات را داخل گیومه قرار داده طبعا باید توجه خاصی را از مخاطب انتظار داشته باشد. این اتفاق در شعر کلاسیک امروز زیاد استفاده میشود، و در اکثر این موارد در حد یک بازی باقی مانده است، یعنی مخاطب دقیقا درک نمیکند آن /تو/ چرا در گیومه است، مثلا شاعر چه هدفی از این کار دارد. اهمیت تکرار /تو/ اگر مدنظر است که به خودی خود کلمه آن را نشان میدهد، این ماجرا هم مثل آن سه نقطه گذاشتن شاعران دهه هشتاد است که در یک غزل چند بار سه نقطه میگذاشتند بدون آن که پشتوانهی معنایی یا فرمی داشته باشد. معنای عبارت زخم نافرجام هم در این شعر چندان رمزگشایی نمیشود. بیت بعد هم که در حد یک فکاهی باقی مانده است.
در پایان باید به شاعر عزیز عرض کنم که اگر هدفشان از سرودن این شکل رباعی شوخی و طنز است باید جنبههای فخامت را در طنزشان بالا ببرند و اگر هدف شان سرودن شعر جدیست باید بسیار عمیقتر از این به پیرامون خود بنگرند. خواندن مجموعه رباعیهای بیژن ارژن را به شاعر عزیز توصیه میکنم.
با آرزوی توفیق.