عنوان مجموعه اشعار : غم به زبان سکوت
شاعر : مهران ملکی وند
عنوان شعر اول : ۱کاش میشد این عمر کوتاه را
با تو نصف کنم
چون سیبی سرخ
تا با هم
به یک گناه
قصه را به پایان ببریم
بیتو
و بی تنفس تو
هیچ قصهای شروع، نخواهد شد
من حدس میزنم
این دنیا نمایشی زشت است
وگرنه
نقش اول آن تو میماندی
نه مرگ...
کاش معجزه ای در راه باشد
و شمع دانی ها یتیم نشوند
بعد از تو
من و شعر ها و شمعدانی ها
بسیار خواهیم گریست
کاش دنیا واقعا نمایشی زشت
بود
تا آن را به هم میریختم
و عمرم را
با تو
تقسیم میکردم
درست چون یک ...
عنوان شعر دوم : ۲از شادی معذرت خواست
برخاست و رفت
به یاد تمام جنگ های تن به تن
در خانهای که ویران بود
تنها...، زندگی کرد
در آغوش مبل پناه میگرفت
و بر شانهی عکس ها میگریست،
تا صبح
غم دود کرد
غم دود کرد و
با هر نفسش خودش را
-آن تجسم ِ زخمی از خاطره را-
دود کرد و بر باد داد
آنقدر که خانه در دود
و او ، در خاکسترِ خود
دفن شدند
عنوان شعر سوم : ۳از کلمات خستهام
بیا
سکوت کنیم
بیا با سکوت پر حرفی کنیم
با چشم ها فریاد بکشیم
با چشم ها بخندیم و
از نگاه
سیر نشویم
روز های هفته را فراموش کرده ام
-تقویم را گم کرده ام-
فقط میدانم
پاییز است
بیا
سکوت کنیم
راه برویم،
مثل نسیم که بر برگ ها میدمد
تمام شعر ها را
ورق بزنیم و
به بهار...، برسیم
روایت، یکی از کهنترین خصلتهای شعر در جهان کلاسیک تا امروز است. نخستین شعرهای بشری، از شعرهای سومری گرفته تا گیل گمش و ادبیات کلاسیک یونان، از متون کهن مذهبی ایران باستان و هند و چین کهن گرفته، تا نمایشنامههای منظوم، بیشتر از آنکه غنایی باشند، همگی با شگردهایی چون تمثیل و قصه و روایتهای موزون و مقفی و آهنگین، سروده شدهاند و آهنگ کلام و عنصر روایت از دوران پیش از کتابت تا پیش از دوران مدرن، ضامن بقا و ماندگاریشان بوده است.
در داستان، روایت البته اهمیت اساسیتری دارد و بیشتر درموردش حرف زدهاند و نوشتهاند، اما باید پذیرفت که در شعر، حتی در شعر مدرن امروز نیز عنصر روایت را نمیشود نادیده گرفت و از آن سرسری گذشت، چراکه اساساً خودِ زندگی نوعی روایت است، و در شعر نیز، هم نمونههای بسیار موفقی از شعر روایی میبینیم، هم ازسویی میبینیم که بنمایه و اساس بسیاری از نمونههای شعریِ متعالیِ معاصر، روایت است، که البته با شیوههای ساختاریِ مختلف، از یکنواختیِ یک روایتِ سادۀ قصهوار خارج شدهاند.
برای یک شعر روایی، میتوان ویژگیهای گوناگونی را برشمرد، مانند اینکه اغلب جملات آن، بهویژه در آغاز شعر، از وجه خبری ساده برخوردارند، همانطورکه در شعر دوم آقای ملکیوند میبینیم:
از شادی معذرت خواست/ برخاست و رفت/ به یاد تمام جنگهای تنبهتن/ در خانهای که ویران بود/ تنها...، زندگی کرد/ در آغوش مبل پناه میگرفت/ و بر شانۀ عکسها میگریست،/ تا صبح/ غم دود کرد/ غم دود کرد و...
و میبینیم که شاعر، این وجه خبریِ ساده را تا انتهای شعر نیز حفظ کرده است. از دیگر ویژگیها، توجه مفرط به جزئیات است؛ اینکه میبینیم شاعر در راستای فضاسازی و شخصیتپردازی و... سعی میکند هیچ توصیف جزئی و کماهمیتی را از قلم نیندازد.
امّا باید پذیرفت که دلبستگی به عناصر روایت در شعر، دست شاعر را در خیالپردازی میبندد، تا جاییکه شاعر ناچار میشود برای نزدیکتر شدن به مرزهای شاعرانگی، به زبانآوریِ بیشتری روی بیاورد، آن هم از نوعی که شاید مهدی اخوانثالث، یکبار آن را در شعر روایی به کمال رساند و فکر میکنم فراتر از آن رفتن که هیچ، بلکه به آن پایه رسیدن و حتی نزدیک شدن به آن نیز کار راحتی نباشد.
با وجود این، شاعر را توصیه میکنم به آموختنِ زبان و زبانآوری در شعر، تا اگر علاقه و توجهی به شعر روایی دارد هم، بتواند به شعر رواییِ متعالی دست یابد، نه آن گونه شعری که اگر سطرهایش را پشتهم و بدون تقطیع بنویسد، با داستان کوتاهِ کوتاه فرقی نداشته باشد.