عنوان مجموعه اشعار : ۹۹۷-۵
شاعر : مهران عزیزی
عنوان شعر اول : ۹۹۷-۵۱نشستهام که بگویم غزلترانه غمم را
مگر رها کنم از بند سینه مرغ دمم را
برای این که از این کوزه شعر نو بتراود
گذاشتم سر پیری تمام همّ و غمم را
نشد؛
که بی تو منی هم نمانده تا بنویسد
خزانْ، نیامده خشکانده است بیش و کمم را
گذشت عمر و یکی بعد دیگری گذراندم
دقایقِ همهجا و همیشه شکل همم را
تمام زندگیام زندهگی نبوده دمی هم
نگو که آمدهبودم که طی کنم عدمم را
قلم خودش سرخود مینوشتهاست گمانم
اگر نه پس تو خودت سر دواندهای قلمم را
تو بودهای که خودت را سرودهای غزلانه
چنان که پشت سرت میکشاندهای قدمم را
عنوان شعر دوم : ۹۹۷-۵۲همیشه جنگل افرا پر از هیاهو بود
زمینِ شُسته پر از ردّ پای آهو بود
نبین که بیشه پُر از آشیانهی خالیست
تمام جنگل ما لانهی پرستو بود
هزار خاطره در یاد این زبانبستهست
نه این سکوت و سکون طوطی سخنگو بود؟
کدام باد خزان زد به ریشهها، خشکاند؟
کدام کینهی پنهان، کدام جادو بود؟
رسید صرصر و جانِ جوانه را سوزاند
درخت را و دلی سبز را که با او بود
نه برگ سبز و نه دیگر جوانههای تری
نه دیگر آن سحری، آن که مست شببو بود
عنوان شعر سوم : ۹۹۷-۵۳چرا به مو و محاسن خضاب مالیدن
به روزگار خوش درگذشته بالیدن
قبول کن که رسیدن تمسخری تلخ است
گذشته عمر تو با لحظه لحظه کالیدن
هزار ساله شدی ای درخت پوسیده
کجاست حاصلت از بیشمار سالیدن
تو طنز بیمزهی ارثِ خرس و کفتاری
به روز کردهی میراثِ بد سگالیدن
برای تو پی یک فعل کهنه باید گشت
مگر به خویش بشوراندت اَغالیدن
اگر چه جای سخن گفتناست، باید گفت
کنار ناشنوا بهتر است لالیدن
خضاب کن سر پیری، که موجب مرض است
گریز از عادت مألوفِ ماست مالیدن
خوشبختانه شما دارای تجربه و توان خوبی در عرصۀ سرودن هستید. شعرتان نشان میدهد که پتانسیل بالایی در شعر دارید. هم بر زبان و قافیه و ردیف و وزن مسلطید و هم تخیل فعالی دارید. ایراد مهم شعر شما که با تجربۀ بیشتر و در طول سالیانی که از شاعریتان بگذرد، قابل رفع است در زبان و گاه در خیال است.
نمونههایی از این ایرادها که در شعرتان زیاد هم نیست، آوردهام تا متوجه شوید دقیقاً از چه صحبت میکنم.
در این مصرع:
مگر رها کنم از بند سینه مرغ دمم را
چنانکه میدانیم در شعر کلاسیک معمولاً ترکیب مرغ دل را داشتهایم. دل به واسطۀ اینکه از سینه پرواز میکرده (به هوای کسی) به مرغ تشبیه میشده است. یک طرف این تشبیه دل بوده است که حداقل برای شاعران کلاسیک، یک اسم معنا محسوب میشده است و به همین دلیل تخیلورزی با تشبیه یک اسم معنا و یک موجود ملموس (مرغ) قابل توجیه بوده است. اما وقتی دل را با دم عوض میکنیم، تصویر عینی «دم» و «مرغ» در کنار هم قرار میگیرند. وجه شبه پرواز و رهایی در هردو هست اما ناخودآگاه این دو تصویر عینی وقتی کنار هم باشند و در ذهن بیایند، هیچ شباهت عینی میانشان نیست. این میتواند در برخوردی سادهانگارانه با شعر ایراد نباشد اما وقتی یک مرحله از سطح تصویر گذشتیم، به نظر میرسد باید به جای دم چیزی به مرغ تشبیه میشد که تصویر عینی را کامل کند.
نمونهای دیگر از ایرادات در تخیل در این بیت است:
نبین که بیشه پُر از آشیانهی خالیست
تمام جنگل ما لانهی پرستو بود
بلافاصله این سؤال پیش میآید که مگر پرستو در جنگل است؟ چون همیشه تصویری که در ذهن ماست این است که پرستو در خانهها و مناطق نزدیک به شهرها لانه میسازد و پرندهای مهاجر است که در جنگل سکنی ندارد.
اما ایرادات زبانی شعر شما جدیتر است. این بیت را ببینید:
گذشت عمر و یکی بعد دیگری گذراندم
دقایقِ همهجا و همیشه شکل همم را
دقایق از جنس زمانند، قید همیشه برای کامل شدن حرفی که میخواستید بگویید،کافی بود. قید «همه جا» که به مکان اشاره میکند، به نظر حشو است و برای پرکردن وزن آمده است. یکبار خودتان بخوانید: دقایق همیشه شکل همم را. معنا کامل است، فقط وزن ایراد دارد!
غزل سوم شما تجربهای است که سعی کردهاید در آن قافیهای کم کارشده را استفاده کنید. با عرض معذرت به نظرم شما از قافیه شکست خوردهاید. هرجا که قافیه شما را کشانده است، شدهاید یک شاعر سوپر کلاسیک که واژگانی را از موزههای زبان بیرون کشیدهاید و برای فهمیدن شعرتان باید به لغتنامه مراجعه کرد تا فهمید سگالیدن و اغالیدن یعنی چه. هرجا هم که قافیه فرموده است شدهاید یک شاعر سوپرمدرن که با ساختن مصدرهای جعلی کارتان را پیش بردهاید. خودتان ببینید که این دو بیت پشت سرهم انگار از دو شاعر متفاوتند:
هزار ساله شدی ای درخت پوسیده
کجاست حاصلت از بیشمار سالیدن
تو طنز بیمزهی ارثِ خرس و کفتاری
به روز کردهی میراثِ بد سگالیدن
این مسأله هارمونی و هماهنگی شعر را از بین برده است و باعث شده است نتوان از این غزل پرزحمت لذت برد.