عنوان مجموعه اشعار : لحظه ی دیدار
شاعر : ملیحه مهدوی
عنوان شعر اول : غم عظمی ملیحه مهدوی از مشهد مقدس
محرم رفت اما سوگ من را نیست پایانی /
چرا که با حسینم هست دائم عهد و پیمانی /
چون از خون دل زینب حزین گشته دل زهرا /
دل شیعه غمین باشد چه در ظاهر چه پنهانی /
بود یادم شدهفتادودو گل در کربلا پرپر /
اگر ماتم یکی می بود شاید بود نسیانی/
علی را گو مزن بر سر که فرقت خون فشان گشته/
خدا صبرت دهد مولا در این اندوه طوفانی /
الا ای شیعیان گیرید زیر بازوی زهرا /
که زخم سینه اش را نیست گویا هیچ پایانی/
دلم تنگ و سرم داغ و نفس محبوس در سینه/
اگر دردم یکی می بود شاید بود درمانی/
ز داغ این غم عظمی بود هر دیده بارانی/
و هر چشمی نشد گریان بود سهمش پشیمانی/،
خدایا گو به مهدی تا بگیرد داد جدش را/
که عالم زیر و بم گشته است ، از این ظلم ظلمانی/
ز هر شاخه گل پرپر رود بر آسمان نوری /
که دنیا نور باران شد از این انوار نورانی/
عنوان شعر دوم : غروب بی کسی* غروب بی کسی*
دختری چون ماه در یک شام تار/
یا رقیه توی شام پر غبار/
در میان آن خرابه جا گرفت/
نخل غم از اشک چشمش پا گرفت/
در میان آن خرابه تاب خورد/
آن کویر از اشک چشمش آب خورد/
زار می زد در غروب بی کسی/
آه ؛ زینب مُرد از دلواپسی/
در بیابان یاد دریا کرده بود/
یا دل شب یاد بابا کرده بود/
ابر غم از رعد او بارش گرفت/
قلب زینب باز هم آتش گرفت/
تا که صورت بر سر بابا گداشت/
گوئیا قطره به دریا پا گذاشت/
با ورود قطره یم موّاج شد/
آن خرابه غرق در امواج شد/
موج گریه،موج شیون،موج آه/
آه ؛ ماه شام زینب شد تباه/
آب از شرم وخجالت آب شد/
چشم نازش ناگهان در خواب شد/
نی ز نای ناله ی او نا گرفت/
کربلا از مرگ او معنا گرفت/
ملیحه مهدوی
تاریخ نوشتن شعر: ۱۳۸۸/۱۱/۲
عنوان شعر سوم : شکوه کائنات ملیحه مهدوی
ای که شکوه کائنات /
دستخوش جلال تو /
جمله زمین و آسمان /
جلوه گر جمال تو /
کی برسد به انتها /
غیبت ماه و سال تو /
نمی رود ز سر مرا /
در همه دم خیال تو /
آتش عشق در دلم /
ملتهبم ز حال تو /
دست دلم شکسته و /
دیده ی من به فال تو /
دل شکسته ی مرا /
شفا دهد زلال تو /
خموش و خسته ام بیا /
ای به فدای خال تو /
نرگس چشم عاشقم /
مست می زلال تو /
چه می شود اگر رسد /
دست به پرر و بال تو /
گر تو بیایی از سفر
اذن دهد بلال تو /
خون قلوب عاشقان /
جمله بود حلال تو /
چه اشکها شود روان /
از شعف وصال تو /
جام تهی شود پر از /
کثرت بی مثال تو /
خانم ملیحه مهدوی سلام.
در بخش پیام شاعر برای منتقد نوشتهاید: «چون اشعار من در ردیف اشعار مذهبی طبقهبندی میشود ، لطفا یکی از منتقدین که دیدگاه مذهبی دارند آنها را بررسی کنند.» که کاملاً محق هستید که خواستهاید منتقد، دیدگاه مذهبی داشته باشد البته شرط جامع است اما مانع نیست! منتقد باید دانش و اشراف بر شعر مذهبی هم داشته باشد که اصولاً خود یک «گونه ادبی بومی»ست در ایران و شعر فارسی بنابراین مناسبتر دیدم که در این متن به تشریح این گونه ادبی بپردازم و البته پیش از آن خدمتتان عرض کنم که «شعر مذهبی»، هم در شعر بودنش باید نهایت کیفیت را از خود نشان دهد هم در مذهبی بودنش اگر یکی از این دو ضلع مسئله، دچار ایراد شود، نه تنها شعر و شاعر، که مذهب هم با موانعی روبرو میشود چنانکه در بخش قابل توجهی از شعرهایی که برای تعزیه و عزاداریها در قرن اخیر شمسی مورد استفاده قرار گرفته، این ایرادها، اعتراض مراجع شیعه و فقها را هم در پی داشته است. شعرهای ارسالی شما، گرچه نشاندهندهی شور حسینی شما هستند اما در مقایسه با بهترینهای شعرهای مذهبی قدمایی و همچنین معاصر، دچار «ضعف زبانی» و «ضعف در مضمونپردازی» و «عدم تسلط بر قافیهی یکتا»یند. [قافیه چنان باید در جای خود بنشیند که اولاً مضمون را کامل کند و ثانیاً نتوان قافیهی دیگری را به جایش نشاند.] پیشنهاد میکنم شعرهای مذهبی معاصران از جمله قیصر امینپور، علیرضا قزوه و عبدالجبار کاکایی را بیشتر بخوانید اما مبحث دومی که به آن اشاره کردم: شعر برای سوگواری عاشورا، تنها شعر نیست تقاطع درام و شعر و موسیقی و روایت است و به همین دلیل، تمامی اشعاری که در سوگ واقعهی کربلا گفته شدند، نتوانستند به جایگاهی دست یابند که ورد ِ زبان مرثیهخوانان و مردم شوند گرچه اشعار شگفتی هم بودند؛ برای بدل شدن به شعر عاشورایی، که نسل به نسل و سینه به سینه نقل شوند، نخست باید روایی میبودند یعنی از پس ِ تعریف ِ همهی وقایع کربلا یا بخشی از آن بر میآمدند؛ به زبان امروزی، باید بدل به «شعر-رمان» یا «شعر- داستان کوتاه» میشدند؛ دومین قدم این بود که روان روایت کنند یعنی به دور از پیچیدگی؛ چرا که مردم را زبان و حکایت دشوار، چندان خوشایند نیست؛ سومین قدم این بود در تلفیق با دستگاههای موسیقی و لحن و صدای مرثیهخوانان، بتوانند ضرباهنگ ِ مورد نیاز برای سوگخوانی چند ساعته را فراهم سازند و در نهایت هم،حسانگیزی بسیار داشته باشند یا به زبان ساده، قادر باشند سوگواران را چنان در صحنه و در جریان وقایع تاریخی قرار دهند که آنان وقایع دشتِ کربلا را چون واقعیتی مجسم و عینی ببینند و نه فقط در آن لحظه، که تا پایان عمر خود، متأثر از آن وقایع باشند. شعرهای عاشورایی، گاه ممکن است از برخی شگردهای ادبی و وجوه زیباشناختی اشعار تغزلی یا حماسی صرف، عاری باشند اما قدرتی شگفت دارند در به حرکت درآوردن جمعیت و برانگیختگی جمعی یعنی پیش از آنکه بحث شعر اجتماعی و سیاسی به میان بیاید و شعر مدرن شکل گیرد، شعر عاشورایی یک رسانهی کامل بوده و در جایگاهی فراتر از شعر تعریف شده است. با این همه، آنچه در این مقال، میخواهم به آن اشارهای داشته باشم، این قدرت موسیقایی و حسانگیزی مدام و وجوه دراماتیک شعر عاشوراییست که از نخست در آن بوده؛ این زبان روان و لحن ِ قابل ِ درک برای عموم است که در آن بوده و هست و شاعران شعر مدرن، بسیار دیر به فکر افتادند که به سراغاش روند و اغلبشان هم تصور کردند کشف نوییست که از سوی نظریهپردازان ادبی در آن سوی آبها، شکل گرفته در حالی که کشف نویی نبود، لااقل در ایران نبود؛ فقط قصه این بود که ما از گذشتهی ادبی خود غافل بودیم. شعر عاشورایی، همچنین از سنت شعر حماسی ما هم بهره برده است بسیاری بر این باورند که این شعر مرهون ِ اثر درخشان و حماسی افتخار جهان ِ تشیع، ابوالقاسم فردوسیست در حالی که جدا از اهمیت ویژهی شاهنامه در تاریخ ادبیات جهان، باید دید که فردوسی از کجا و چگونه به چنین لحنی و هماهنگی آوایی و قدرت درام دست یافته که شعر عاشورایی، در سدههای بعد از آن متأثر شده؟ پیش از آنکه او دست به آفرینش شاهنامه بزند در ایران پردهخوانی معمول بوده که روایان با نثر و شعری کاملاً متأثر از زبان مردم کوچه و بازار به روایت جنگهای امیرالمؤمنین(ع) میپرداختند. در واقع فردوسی از تلفیق ِ درام شاهنامهی منثور ابومنصوری با شیوهی روایت و رویکرد زبانی این پردهخوانیها به ساختار شاهنامهی منظوم خود رسید. در واقع تأثیری که شعر عاشورایی از شعر فردوسی گرفته نوعی رجعت به اصل ِ خود است. حسین اسرافیلی که خود از پژوهشگران و شاعران ِ مطرح شعر آیینیست در این باره گفته است: «آن درخواست سلطان محمود از حكیم طوس كه شاهنامه را به نظم بكشد از سر شعردوستى نبوده؛ آن موقع شاعران و طرفداران اهل بیت(ع) در یك حكومت متعصب ضد شیعه، براى این كه معبرى براى طرح ایدئولوژى خودشان داشته باشند در قهوهخانهها، چار سوقها و بازارها مىآمدند و جنگهاى حضرت مولى الموحدین(ع) را - چون اهل سنت هم مولا را قبول داشتند- نقل مىكردند و شرح دلاورىهاى آن حضرت را مىگفتند كه در تاریخ به مناقبیان مشهورند. این نقلها و شرحها بسیار مورد استقبال عام قرار مىگرفت و بعدها كتابهایى بر همین اساس ارائه شد كه به «حمله حیدرى» مشهور شد؛ اینها گاهى به نثر گاهى به نظم بود. سلطان محمود براى مبارزه با این كار مناقبیان كه شیعیان بودند، دستور داد داستانهاى پیش از اسلام را در ایران به نظم بكشند و این داستانها جایگزین نقلها و شرحهاى جنگهاى امیرالمومنین(ع) شود و در قهوهخانهها خوانده شود. منتها چون دزد ناشى به كاهدان مىزند، او شخصى بزرگوار چون حكیم طوسى را برگزید و او تمام تفكر دینى شیعه را در داستانهایش گنجاند...» شعر عاشورایی البته از وجوه زبانآوری به شیوهی سبک خراسانی، اغلب عاریست چرا که آن شیوهی سخنوری، با زبان ِ عامهی مردم، هماهنگ نیست و قادر نیست ساعتها سوگواران را به همخوانی وا دارد؛ اینجاست که زبان برآمده از شوریدهرفتاریهای اهل صوف که به شکل ریتم و زبانی مورد ِ عنایت ِ عامه، به سبک عراقی تغییر منزل میدهد با وجوه آوایی و دراماتیک شعر فردوسی میآمیزد و در همان دمادم ِ ظهور سبک ایدئولوژیک اصفهانی، بدل به اثری درخشان میشود که پی ِ مستحکم ِ شعر عاشوراییست؛ مشهورترین شعر عاشورایی در قرنهای متمادی؛ شعر محتشم کاشانی. البته پس از محتشم، از یک سو، تلاشهای بسیاری صورت گرفت که لحن و کلمات و بستر ادبی، به زبان ِ کوچه نزدیکتر شود و از دیگرسو، شاعرانی هم خواستند با افزودن وجوه شاعرانه-تغزلی بیشتر به شعر، به زیرگفتارهای شعر عاشورایی بپردازند که گاه هم موفق بودند یعنی روگفتار روایی شعر، سوگواران را به مجلس ِ سوگخوانی میکشاند و زیرگفتار، با سوگواران به خانههایشان باز میگشت و در پسزمینهی خرد جمعی، رسوخ و رسوب مییافت. شاید از جمع ِ شاعرانی که چنین رویهای در پیش گرفتند، موفقتر از عمان سامانی نتوان یافت. پیش از عمان، یغمای جندقی در نزدیک کردن شعر عاشورایی به زبان مردم، بنیانی مینهد که تا دوران مدرن تداوم مییابد، حتی تا اواخر دههی شصت شمسی، آنچه اغلب به سوگخوانی راه مییابد شعرهای یغماست که به دلیل نزدیکی به زبان مردم، مورد ِ غفلت ِ شعر رسمی قرار گرفته و آن را شعر مستحکمی نمیدانند اما همین شعر به قولی «غیر ِ مستحکم» چنان در میانِ مردم کوچه و بازار خواهان دارد که عمر ادبی یغما را به چند قرن میرساند در حالی که شاعران ِ «مستحکمگو»تر، در تذکرهها به گوشهی عزلت میروند. این نگاه رسمی به شعر، حتی تا همین اواخر هم ادامه مییابد و از زبان کسی هم که شعرهای عاشورایی یغما را میستاید به گوش میرسد؛ زندهیاد محمود شاهرخی. او در گفت و گویی که با او داشتم، گفته بود:« در همین دوره -دوره بازگشت- جودی هست، یغما هست كه البته كارهای یغما از لحاظ فصاحت چندان بالانیست اما به هر حال عرض ارادت كرده است و این بسیار خوب است.بعضی اوقات هم خیلی تأثیرگذار است و آن حس ارادت چنان در میگیرد كه شعر را با خود میبرد.» که البته این اشارهی آخر، به آن دسته از شعرهای یغماست که در چارچوب شعر رسمی و به زبان کتابت، تعریف شدهاند که انصافاً هم شعرهای تأثیرگذاری هستند اما این تأثیرگذاری مخل ِ شعرهای مردمی او نیست.
حریم عصمت آنگه ناقه عریان سواریها
نگون باد از هَیون چرخ این زرین عماریها
یكی چونان كه نیلوفر، در آب از اشك ناكامی
یكی چون لاله در آذر ز داغ سوگواریها
نه تن از تاب آسوده، نه جان از رنج مستخلص
نه دل از آه مستغنی، نه چشم از اشكباریها
نه از اقبال، پیروزی، نه از ایام بهروزی
نه از اختر مددكاری، نه از افلاك یاریها
یكی چون چشم خود در خون، ز زخم ناشكیبایی
یكی چون موی خود پیچان، ز تاب بیقراریها
عَنا، محرم، بلابُرقع، سرا: بی در، جفا: دربان
غذا: خون، فرش: خاكستر، زهی حرمت گذاریها
یكی بیمار و در تب، خشت و خاكش بالش و بستر
یكی لَخت جگر بركف پی بیمار داریها...