عنوان مجموعه اشعار : موج گیسویت
شاعر : محمد کاکولوند
عنوان شعر اول : قالب: قطعههیچ دردی بهتر از ویروس چشمانت نبود
با نگاهت سینهام را مملو از ویروس کن
نسخه دکتر مرا گوید که درمان هم تویی
با لبان سرخ خود پیشانیام را بوس کن
عنوان شعر دوم : قالب: قطعهکاش طوفانی وزد بیروسری گردی دمی
هاج و واجم تا ببینم موج گیسویت به باد
خوش به حالش میشود مثل شهیدان خدا
آن که بیباکانه جانش را در آغوش تو داد
عنوان شعر سوم : قالب: سپیدچیزی که میخواهم
مَسکنی بیسکنه
سکوتی ساکن
و مُسکنی سنگین است
تا رها شوم از
هیاهوی پوچ آدمها
درود به دوست جوانم. ابیاتی که این بار برای پایگاه نقد شعر فرستادهاید مشکل وزنی خاصی ندارند و این پیشرفت باعث خوشحالی است. امیدوارم به تمرین ادامه بدهید تا آنقدر بر وزن شعر مسلط شوید که موقع نوشتن اشعار طولانیتر هم بتوانید بدون دغدغه بنویسید و وزن شعر نتواند برایتان مشکلساز شود. در آینده که خواستید آثار بهتر، فنیتر و طولانیتری برای نقد بفرستید، بهتر است شعرهای موزون را با هم بفرستید و اشعار بیوزن را با هم! در این صورت منتقد بهتر میتواند نوشتههای شما را بررسی کند و دربارهشان صحبت کند. البته در این نوبت مشکلی نیست و برای صحبت کردن دربارۀ تمام آثار ارسالیتان فرصت هست.
سخن گفتن موزون شعر نیست؛ نوشتۀ بیوزن هم شعر سپید نیست. برای تبدیل شدن حرف موزون یا نثر ساده به شعر، عوامل زیادی را باید در نظر بگیرید و از عناصر شعری درست و بهموقع استفاده کنید. از همۀ اینها گذشته، مضمون نوشته هم خیلی مهم است. موزونی اشعار کلاسیک و ناموزونی اشعار سپید، فقط ظاهر شعر است. در اشعار موزون، درست بودن وزن و قافیه میتواند به انتقال بهتر مضمون کمک کند اما اگر مضمون قابل توجهی وجود نداشته باشد، وزن هرچقدر هم خوب رعایت شده باشد فایدهای ندارد! نوشتۀ اولتان چه چیزی میگوید!؟ آیا مضمون نوشتۀ اولتان را حافظ در مصرع «دردم از یار است و درمان نیز هم» نیاورده است؟ کدام بهتر است؟ قطعاً مصرع حافظ که جامعتر و دلنشینتر است. چطور حافظ در یک مصرع توانسته مضمون دو بیت شما را برساند؟ نکتۀ اصلی، دقت در انتخاب کلمات، چیدن واژهها کنار هم، تمرکز در جملهبندی و اختصار است. یکی از ویژگیهای شعر حافظ، و هر شعر خوب، این است که نشود کلماتی را از آن حذف کرد یا کلمات بهتری را جایگزین کرد. اینطور میشود گفت که شاعر بهترین انتخابهای ممکن را انجام داده است. به هیچ وجه قصد مقایسه ندارم چون نوشتۀ دوستی که تازه نوشتن را شروع کرده است، با شعر یکی از قلههای شاعری قابل قیاس نیست. شما تازه شروع کردهاید اما میتوانید با ذهنی باز ادامه بدهید. برای بهتر شدن نوشتههایتان باید تعادلی بین منطق، تناسب و شاعرانگی ایجاد کنید. از لحاظ ادبی هم باید درست جملهبندی کنید. برای آشنایی بیشتر شما با همۀ این مفاهیم در ادامۀ حرفهایم مثال میزنم.
اگر به جملۀ «هیچ دردی بهتر از ویروس چشمانت نبود» دقت کنید، متوجه میشوید که مشکل دارد. این جمله از نظر منطقی چقدر درست است؟ از نظر شاعرانگی چطور؟ مشکل اصلی این مصرع و شاید کل این نوشته، کلمۀ «ویروس» است. «درد» را میتوان شاعرانه تعبیر کرد و معنی خوب یا بد از آن گرفت اما «ویروس» این قابلیت را ندارد. آمدن این کلمه و نوع مضمونسازی این نوشته، میتوانست فضا را به سمت طنز ببرد؛ که البته این نوشته برای طنز شدن هم راه زیادی در پیش دارد. همین یک مصرع را در نظر بگیرید. اگر ویروس را برداریم و گزینههای دیگری جایش بگذاریم چه اتفاقی میافتد؟ مثلاً «هیچ دردی بهتر از اندوه چشمانت نبود» یا «هیچ دردی بهتر از تأثیر چشمانت نبود» یا... شاعرانهتر نیستند؟ منطقیتر هم هستند چون خودِ ویروس که درد ندارد! بیماری ناشی از ویروس درد دارد. از همۀ این حرفها که بگذریم، هم مضمون نوشتۀ اول شما، هم مضمون نوشتۀ دومتان قبلاً توسط شاعران دیگر آورده شده است. پس مضمونی تکراری، آن هم در نسخهای ضعیفتر، نمیتواند نظر مخاطب را جلب کند. زیاد شعر بخوانید تا با اشعار دیگران آشنا شوید و مضمونهای آنان را بشناسید. هم مضمونهای مختلف را بشناسید، هم نگاه متفاوت شاعران را! و موقع نوشتن سعی کنید مضمونهای تازهتری خلق کنید یا نگاه تازهتری به مضمونهای تکراری داشته باشید. شعر خواندنِ زیاد، علاوه بر اینکه شما را با مضامین استفاده شده آشنا میکند، در تقویت وزن شعر هم تأثیرگذار است.
نوشتۀ دومتان نشان میدهد که گاهی امکان دارد از زبان قدیمیتری برای نوشتن استفاده کنید. سعی کنید زبان قدیمی را کمکم کنار بگذارید و اشعارتان را به زبانِ روز مجهز کنید. زبان قدیمی، هم شامل کلماتی مثل «دمی» است، هم شامل تعابیری مثل «موج گیسویت به باد». این نکته را هم در نظر بگیرید که «دمی» کاری در این شعر نمیکند و فقط وزن را پر کرده است. راستی! در استفاده از افعال هم بیشتر دقت کنید. مثلاً در اثر اول نوشتهاید که:
هیچ دردی بهتر از ویروس چشمانت نبود
با نگاهت سینهام را مملو از ویروس کن
حالا با تغییر کوچکی بخوانید:
هیچ دردی بهتر از ویروس چشمان تو نیست
با نگاهت سینهام را مملو از ویروس کن
بهتر نشد!؟ دیدید که «نبود» با «نیست» چقدر فرق دارد و با این تغییر کوچک، تناسب و ارتباط بین دو مصرع چقدر قویتر میشود. گاهی با تغییر یک کلمه میتوان شعر را نجات داد! حالا تصور کنید که اگر این تمرکز و دقت، در انتخاب تکتک کلمات و تمام جملهبندیها وجود داشته باشد، چه تفاوت بزرگی را شاهد خواهیم بود.
در ادامۀ صحبتهایم دربارۀ استفاده از افعال، نکتهای کلی میگویم. وقتی فعلی جملهتان از دو یا چند واژه ساخته شده است (فعل مرکب) یادتان باشد که موقع جملهبندی، اجزاء فعل را از هم جدا نکنید و تا جایی که میشود واژههای فعل را کنار هم بیاورید. فعلِ مصرع آخر از قطعۀ دوم، «جان دادن» است و آن جمله به شکل روان «آنکه شجاعانه در آغوش تو جان داد» است. جدا کردن واژههای فعل مرکب، اغلب اوقات میتواند دلیل ضعف نوشته باشد.
چیزهایی که دربارۀ مضمون تازه یا نگاه و زاویۀ دید جدید گفتم، شامل اثر سومتان هم میشود. «خانهای خالی، سکوت و مسکنی قوی میخواهم تا از هیاهوی پوچ آدمها رها شوم.» مخاطب میتواند در انتها بپرسد: «خب که چی!؟» مضمونپردازی در این نوشته نتوانسته است جذابیتی برای مخاطب ایجاد کند؛ البته با بازیهای کلامی سعی کرده اما ظرفیت مضمون اجازۀ بیشتری نداده است! آن جملۀ «خب که چی!» را همیشه گوشۀ ذهنتان داشته باشید و بعد از خواندن نوشتههایتان، از خودتان بپرسید. اگر همیشه اولین مخاطب آثارتان باشید، مشکلِ انتقال مضمون را بهتر حل میکنید.
حالا نتیجه بگیریم! به نظرتان معنی تمام روضههایی که خواندم چیست؟ شعر گفتن را ببوسید و بگذارید کنار!؟ مطمئناً خیر! اتفاقاً برعکس! وقتی برای همین چند خطی که فرستادید، این همه حرف زدم، یعنی اینقدر جای پیشرفت هست! یعنی باید بیشتر تلاش کنید و این نقاط ضعف را برطرف کنید. با بهبود این موارد در آثار جدیدتان، حتماً موارد و نکات دیگری پیدا خواهد شد که باز هم من و دوستانم دربارهشان حرف بزنیم. امیدوارم همینطور پلهپله پیشرفت کنید. البته به حرفهای ما بسنده نکنید و حسابی مطالعه کنید. هم شعر خوب بخوانید، هم دربارۀ شعر مطالعه کنید. موفق باشید.