عنوان مجموعه اشعار : حصر
شاعر : احمد ساوج
عنوان شعر اول : حصرحصیر شده
در اسمان
پرندهای سقوط خواهد کرد
برای یک کرم
وماهی کوچکی در دهان نهنگ
در بیکران دریا
و یک مرد
با داس
درو میکند زمین بایر را.
عنوان شعر دوم : یک زندر اخر هرماه
یک زن
پشت پرده
خنجر فرو میکند به قلب خود
تا صبح
برای شوهرش گریه میکند
عنوان شعر سوم : قطرهیک قطرهی اب
سرگردان میان برگها
سلام می کند به خورشید
با توجه به سابقهء آشناییمان با ساختار نحوی و رواییِ اشعار نمادین، شعر اول و دوم، و حتی سوم، تا حد زیادی نمادین بهنظر میرسند، بهویژه اینکه عنوان مجموعهء اشعار، "حصر" است و این عنوان، خودبهخود تصور نمادین بودن آنها را ایجاد میکند.
شاید بتوان از زاویهای خاص، نماد را (دستکم آن بخش از نمادها را که بر پایهء تشبیه استوارند) برمبنای اختفای وجهشبه بهدلیل قرار داشتن در شرایطی دشوار و ترس از افشای واقعیت دانست، و این ویژگی در ورای واژهء "حصر" نهفته است.
اما آنچه از این واژه در پسزمینهء ذهن مخاطب است، پشتوانهای متعالی و ارزشمند دارد؛ درگیر محدویتهایی شدن، بهخاطر مبارزه در راه آرمانهایی شخصی یا عمومی و ملی و...
با این توضیح و تفسیر، به زیر کشیدنِ آن اهداف متعالی و ارزشمند، و تقلیل دادنِ آن به انگیزهء شکار یک کرم، یا یک ماهیِ کوچک در دهان نهنگ، از آن کارهاست!
و به یکباره پایانبندیِ بیمقدمهء شعر نیز، ضربهء مهلک دیگری بر قامت شعر میزند؛ اینکه مردی، زمینی بایر را درو کند، تصویر بدیعی است، اما آیا با سطرهای پیشینِ شعر، ارتباطی دارد؟
سخن از زمین و کشت و خاک و گیاه و... نبوده، سخن از حصر پرنده در آسمان بوده، حصری که منجر به سقوطش شده است، و بیارتباطیِ میانِ آن عناصر آسمانی و این عناصرِ زمینی، بهواقع تفاوتِ از آسمان تا زمین است.
درو کردن زمین بایر، درواقع نمادِ بر باد رفتنِ آرزوهای به بار نیامده است، و همین آرزوهای بر باد رفته، حلقهء اتصال دو پارهء شعر است. اما وجود ارتباط و تناسب معنایی میان تمامیِ عناصر شعر، یقیناً نتیجهء بهتری به دست میدهد.
شعر دوم نیز ظاهری نمادین دارد، اما بهنظر میرسد اتکای آن بر نمادها و نشانههایی است که تنها در ذهن شاعر حاضرند و مابهازای بیرونی ندارند.
و موفقیت نمادها و نشانهها، بستگیِ تام به مشترک بودن آنها میان ذهن خالق اثر و خوانندهء اثر، یا توفیقِ خالق اثر در تولید آن در ذهن مخاطب دارد؛ و شعر دوم از این هر دو بیبهره است.
اما شعر سوم، توفیق بیشتری دارد. ثبت شاعرانه و خیالانگیز یک لحظهء عادی و تکراری است. قطرات آب روی گیاهان، با اولین اشعههای خورشید تبخیر میشوند، و شاعر از آن تبخیر شدن دربرابر اولین اشعهها، به سلام کردن در اولین ملاقات تشبیه کرده است.
با این حال اما صفت سرگردان، بیهوده و بیفایده است در این شعر، و اساساً سرگردانیِ قطرهء آب، اهمیتی در سازوکار محتوایی و تصویریِ این اثر ندارد.