امروز را بیشتر ببینید




عنوان مجموعه اشعار : یک رباعی و یک مثنوی بلند
شاعر : محمدحسین لشگری


عنوان شعر اول : رباعی
سنگی شده اند آن زبان نرمی ها
دم سردی هم شدند دل گرمی ها
در خاطر خاطرات من خواهد ماند
این قصه ی ناتمام بی شرمی ها

عنوان شعر دوم : مثنوی باغ
《دوباره شعر به شوق تو می شود آغاز》

سالیانی سال محنت برده بود
خون دل ها،خون دل ها خورده بود

کوله بار زحمت خود را کشید
چه خطر هایی که او بر جان خرید/بس خطر ها بود،او بر جان خرید

باغ با او ذره ای تنها نبود
در ردیفش هیچکس همتا نبود

باغبان مهربان یک باغ داشت
دوست هر آن چیز را می داشت کاشت/هرچه را باید که او می کاشت کاشت/هرچه را باید که او می داشت کاشت/هرچه را در باغ باید داشت کاشت

خواست تا روزی به باغش سر زند/در سرش آمد به باغش سر زند
در هوای خاطراتش پر زند

در یکی از روزها در باغ او
گشت افزون تر شکوه داغ او

گفتگو شد بین بید و باغبان
بید مجنون گفت حالش این چنان:

((حاصل بی حالی در چهره ام
گیسوی آشفته ای بر چهره ام

شاعران زخم زبان ها می زنند
گاه باهم گاه تنها می زنند

سرو را اما تو می بینی بلند
قامت او بخت او را بی گزند

هر کجایی می شد از از او گفتگو/هر کسی یک حسن او را آرزو
قامت او بخت او اقبال او))

باغبان غمگین ز حرف بید شد
او ولی از باغ ناامید شد؟/آنچه را در خاطرش می دید شد؟/او ولی از بید ناامید شد؟

از دم باغش به سوی سرو رفت
از سوی آن بید کوی سرو رفت

سرو اما ماتمی در قلب داشت
سرو هم هم و غمی در قلب داشت

سرو از عمر خودش افسرده بود
سرو از آنقدر قد آزرده بود

باغبان پرسید از او:((تو چرا؟
تو که هستی آرزوی بید ما))

سرو پاسخ داد:((هستی بی خبر
عمر من،سرمایه ام رفته هدر

عمر خوشبختی من عمری چو گل
قصه ی من قصه ی ساز دهل

ظاهرا این ظاهر زیبای من
شد فریبای جهان آرای من/شد فریبی(فریبا) بر همه دنیای من

بارها بعد از بهار مرحمت
میوه ای اما ندادم عاقبت

باغبان،آن دور را دیدی شما؟
بوته ی انگور را دیدی شما؟



عنوان شعر سوم : ادامه ی مثنوی
میوه های سبز و قرمز داشته است
خوشه خوشه خوشه ها انباشته است))

باغبان رو سوی آن انگور کرد
خسته شد از آنکه هرکس داشت درد

بوته ها دارند هرگونه وجود
بوته ی انگور خشنودی نبود

اشک هاشان قطره قطره دانه شد
خوشه بر این دانه ها یک خانه شد/خوشه بر این دانه ها میخانه شد

باغبان پرسید از آن دانه ها:
((چیست این غم ها و این درد شما؟))

بوته ها گفتند:((حسرت می خوریم
سهمی از زیبایی گل می بریم؟
ما که در هر فصل محنت می بریم
بویی از عطر محبت می بریم؟))

باغبان سوی گل رز در سفر
خاطرات بوستانش در گذر

آن گل رز هم ولی ناراضی است
بی خبر از این ها رازی است

باغبان با آن گل رز حرف زد
تا دلیل غصه اش پیدا شود

رز برای باغبان توضیح داد:
میوه داری را به گل ترجیح داد

((خار هایم در دوچشمم دود هست
صورت زیبای من محدود هست))

باغبان غمگین به یک جایی نشست
در شگفت از حالشان قلبش شکست

گوشه ی باغش ولی شمشاد بود
چهره هاشان وه!چه شاد شاد بود!

باغبان با آن گیاهان گفت:((هان
ای شما،شمشاد های مهربان

بی گلی،بی قدی و بی میوه اید
در شگفتم شاد از این شیوه اید؟))

آن گیاهان عاشق و آزاده اند
آن گیاهان نیک پاسخ داده اند:

((خلقت ما این چنین ایجاب کرد
قسمت ما را چنین شاداب کرد

ما همان گشتیم ما را آن کمال
ما همان هستیم ما را آن جمال))
نقد این شعر از : روح‌الله احمدی
برای اینکه بیشتر با فضای آثار دوست جوانم آشنا بشوم، به نوشته‌های قبلی‌تان هم نگاهی انداختم. زبان و فضای این مثنوی، قدیمی‌تر از نوشته‌های دیگرتان است. باقی آثارتان هم زبانی کاملاً امروزی ندارند اما به نظرم فضای این مثنوی قدیمی‌تر است. شاید از مطالعۀ مثنوی‌های قدیمی تأثیر گرفته باشید، شاید هم با این وزن راحت نبودید؛ در هر صورت این انتخاب کلمات، ساخت عبارات، جمله‌بندی‌ها و نوع روایت چیزی نیست که به درد مخاطب امروز بخورد و احتمالاً خوانندۀ امروزی آن را دوست ندارد و اصطلاحاً پس می‌زند! در شعر امروز اگر بخواهیم روایتی طولانی داشته باشیم، باید ابیات جذابی در آن گنجانده باشیم تا اثرمان کشش داشته باشد و مخاطب را با خود همراه کند. البته جای نگرانی نیست. خوب نوشتن یک مهارت است و برای کسب هر مهارتی، تمرین زیادی لازم است. حتماً با مطالعه و تمرین بیشتر، می‌توانید آثار روان‌تر و جذاب‌تری خلق کنید.
عبارات و ترکیب‌های کهنی مثل «سالیانی سال» یا «محنت بردن» که شعر با آن‌ها شروع می‌شود و تا پایان با همین فرمان می‌رود، برای مخاطب امروز جذابیتی ندارند. از این نظر تفاوت خاصی بین مصرع‌های جایگزین نیست و هر گزینه را که انتخاب کنید، شرایط همین است. جدا از زبان و فضای نوشته، به نکات دیگری هم می‌توان اشاره کرد. مثلاً جایی که بین «چه خطرهایی که او بر جان خرید» و «بس خطرها بود، او بر جان خرید» مردد هستید، پیشنهاد من گزینۀ دوم است چون در گزینۀ اول باید «چه» را مثل هجای بلند بخوانید و از روانی نوشته کم می‌کند. نکته‌ای که گفتم، سوای بحث زبان است وگرنه امروز کسی از «بر جان خریدن» استفاده نمی‌کند و «به جان خریدن» انتخاب مناسب‌تری است. انتخاب نادرست واژه و جمله‌بندی نامناسب گاهی می‌تواند مضمون را به هم بریزد. برای مثال «باغ با او ذره‌ای تنها نبود» چه می‌خواهد بگوید؟ منظورش را می‌فهمیم که می‌گوید: «با بودن او، باغ تنها نبود» اما طوری نوشته شده است که «باغ با او لحظه‌ای تنها نمی‌شد» هم معنی می‌دهد! یعنی دورشان آنقدر شلوغ بوده که نمی‌گذاشتند او لحظه‌ای با باغ خلوت کند! ابیات این مثنوی، روایتی بی‌روح دارند. ماجرایی را روایت کرده‌اند اما روایتی یک‌نواخت را می‌بینیم که بیت‌هایش جذابیت خاصی ندارند. شاید استفاده از آرایه‌های ادبی و غنی‌تر کردن روایت می‌توانست کمک کند. گذشته از اینکه مخاطب امروز روایت‌های این‌چنینی را می‌پسندد یا نه، شاعری که تصمیم گرفته این‌گونه روایت کند، نباید از کنار ابیات راحت رد بشود. چطور برای واژه‌های رباعی‌تان سخت‌گیری کردید؟ همان کار را باید در مثنوی هم انجام می‌دادید. درست است که بیت‌های این اثر زیاد است و دقت و وسواس در تمام ابیات به زمان و مهارت زیادی نیاز دارد اما هرکه را طاووس خواهد، جور هندوستان کشد.
وسواس در انتخاب کلمات و جمله‌بندی می‌تواند تأثیرات کوچک و بزرگی داشته باشد. برای مثال اگر دقت بیشتری خرج می‌کردید، انتهای مصرع «بید مجنون گفت حالش این چنان» را ویرایش می‌کردید. «این» و «چنان» ترکیب نامأنوسی می‌سازند. یا «این چنین»، یا «آن چنان». می‌دانم که گیرِ قافیه هم بودید اما خب نباید باشید دیگر! در واقع شاعر باید آن‌قدر مسلط باشد که این چیزها مشکلی برایش درست نکند.
دربارۀ زبان کهن و امروزی به قدر کفایت حرف زدم اما امروزی بودن اثر فقط در زبان نیست! مضمون هم خیلی مؤثر است. امروز دیگر از سرو و قامتش نمی‌گویند. شاعر و مخاطب امروز دغدغه‌های امروزی هم دارد. شاید بگویید بعضی از دغدغه‌ها و حرف‌ها امروز و دیروز نمی‌شناسند و همیشگی هستند. دقیقاً همین‌طور است. اما نوع بیان دغدغه‌های همیشگی هم فرق کرده است. قرن‌ها پیش یک‌جور دربارۀ عشق می‌گفتند و امروز طور دیگری! آن موقع به سبک همان موقع‌ها می‌نوشتند و امروز به سبک امروز باید بنویسیم. مخاطب هم اگر بخواهد شعری به سبک و زبان قدیم بخواند، حتماً آثار خوب قدیمی را انتخاب می‌کند و شعر من و شما در این مقایسه و مسابقه، شانسی برای انتخاب شدن ندارد.
سعی کنید خیلی بخوانید. هم شعر زیاد بخوانید، هم دربارۀ شعر! اشعار خوب امروزی را برای خواندن انتخاب کنید تا روی زبان نوشته‌هایتان تأثیر بیشتری بگذارد. با توجه به سن و توانایی شما، خیلی امیدوارم که با تلاش بیشتر بتوانید آثاری به‌مراتب بهتر و خواندنی‌تر بنویسید. مشتاق خواندن آثار جدید و بهترتان هستم. موفق باشید.

منتقد : روح‌الله احمدی

روح‌الله احمدی که گاهی به اسم «بلبل» طنز می‌نویسد. متولد ۱۳۶۸ تهران شاعر، نویسنده، طنزپرداز و مجری نوازنده و مدرس هارمونیکا (سازدهنی) کوهنورد و طبیعت‌گرد - نویسنده و طنزپرداز مطبوعات و نشریات مختلف از جمله: رشد جوان و نوجوان، ماهنامه سپیده ...



دیدگاه ها - ۰

برای ارسال نظر وارد پایگاه شوید.