گام اول در آموزش وزن




عنوان مجموعه اشعار : همتا
شاعر : حنانه فصیحی


عنوان شعر اول : جغرافیا
سردترین جای جهان ،وجودمن
نگاهت گرم،مثل خانه امن
هراز پیچشی از موی تو
آن جغرافیای چشم تو...
ویران کندخانه را از پایه ها
فراموشت نکردم چنان کشتی که دریا را
بی شک امشب شمع ازاشک می سوخت
جهان بامن به رفتن چشم می دوخت
جهانم با جهانت فرق دارند
تودیدی کوه در باد
دیدم اما رنج فرهاد
پس نگاهم بانگاهت فرق دارند
سودای تو تا سحردر فکر من
چشم هایت در وجودم چون وطن
غصه هات اما واضح ترین پنهان من
بی حضورت طواف کرده ام خانه ات
عذرخواهم که لبخندنشدبدرقه ات
بی کس مانداین قلب بی خریدار
آخرنشد این قصه های تب دار

عنوان شعر دوم : عشق
حکم اعجاز من از روز ازل زمزمه ی نام توبود
این عشق در بر ماندو دل همراه تو بود
اثری ازتو واین دل نیست که نیست
همه میدانند آواره ام وخبری نیست که نیست
تونمیدانی که بعداز تو برایم چه گذشت
هرچه اندوه کشیدم همه بانام تقدیر گذشت
خواب دیدم که تنهایی ولبخند داری مثل همیشه
تورادیدم واتفاق از این بهتر نمیشه
مانند تورا در این شهرهرگز ندیدم
تورفتی ومن جام شوکران را سر کشیدم
توهستی زیباترین معجزه ی تقدیر
شنیدنی ترین شعربرای تقریر
گنگ ترین حادثه درتاریخ تزویر
ناگفتنی ترین سخن برای اغیار
مات ماندن درپرسش برای انکار
دورترین فاصله ای برای توصیف
نامفهوم ترین دلیل برای توقیف
انتظاری برای بودنت نمیدانم که هست
دیررسیدی واین ویرانه خانه از هم گسست
خسته بودی وراه ماندنی نبود
دست آخرقصه شد یکی بودیکی نبود

عنوان شعر سوم : چشم هایت
درقهوه ی سردچشمت،انکارپشت انکار
عکس تو بودودیوار،جهان مدهوش بود انگار
لحظه های خواب وبیدار،انکارپشت انکار
غصه وجسم بیمار،این قلب بی پروا
پس دادمش به دنیا،انکارپشت انکار
افکارپوچ بعددیدار،این اشک های نمدار
دست بردم به گیتار،انکار پشت انکار
روزهادرگیرتکرار،شدم دلگیر وبیزار
هرروز می گویم دیگر رفته ای اما
هی انکار پشت انکار
نقد این شعر از : احسان رضایی
اینجا اشعاری از یک شاعر جوان را داریم که برای اولین بار آثارشان را به پایگاه نقد شعر فرستاده‌اند. بابت این حضور و پیوستن ایشان به جمع شاعرانه تبریک می‌گویم. اشعار بالا، کلمات لطیف و عاشقانه‌ای هستند که سعی شده تا در قالب کلاسیک، یعنی شعرِ دارای وزن و قافیه بیان شود. اما به نظر هنوز جای کار دارند و باید بیشتر برای آنها وقت گذاشتند.
اولین نکته‌ای که در مورد این اشعار باید گفت، وزن شعر است. وزن یعنی آهنگی که کلمات می‌توانند داشته باشند یا نه. «خیلی تشنه‌ام، یک لیوان آب بده بابا» و «ز اندازه بیرون تشنه‌ام ساقی بیار آن آب را» هر دو دقیقاً یک معنی دارند، اما بعید می‌دانم کسی متوجه تفاوت این دو نوع گفتن نشود. دومی (که شروع غزلی است از سعدی) موسیقی و ریتم مشخصی دارد که گوش‌نواز است. به این ریتم و آهنگ، می‌گوییم وزنِ شعر. در اشعار کلاسیک (یعنی اشعاری که در آنها مصراع‌های مساوی و دارای قافیه داریم) وزن یکی از ارکان اصلی شعر است .
برای آموزش وزن، راه‌های مختلفی هست. رایجترینش هجی کردن کلمات شعر است، به این معنی که مثل بچه‌های کلاس اولی، هر کبمه را بر اساس صدایش بخش می‌کنیم و در هر بخش، دو نوع هجای کوتاه و بلند را از هم تشخیص بدهیم. منظور از هجای کوتاه آن است که کلمه با یک مصوتِ کوتاه (ـَــِــُ) تلفظ شود. مثلا «نَه» نفی، یا «تو» خطاب. اینجا واو که نوشته می‌شود، تلفظ نمی‌شود و ما این کلمه را «تُ» می‌خوانیم. این می‌شود هجای کوتاه. هجای بلند آن است که حرفی با مصوت بلند (آ ای او) تلفظ شود. مثلاً «پا» یا «تو» به معنای داخل و درون. بخشهایی که بعد از یک مصوت کوتاه، حرف ساکن داریم را هم هجای بلند حساب می‌کنیم. مثلا «سَر» هجای بلند است، چون «سـَ» به ر ساکن چسبیده و با هم خوانده می‌شود. همین‌طور «دست» یا «گفت». بعد این هجاهای مختلف را کنار هم می‌نویسیم و توالی آنها را می‌بینیم که می‌شود یک وزنِ عروضی.
اما از این روش ساده‌تر، روشِ سِماعی (گوشی) است که عبارت است از خواندن بلند اشعار و گوش دادن به وزن آنها و تشخیص یکی بودن/نبودن آنها. مثلاً مصراع اول از قطعۀ دوم خودتان را ببینید: «حکم اعجاز من از روز ازل زمزمه‌ی نام تو بود» این مصراع وزن کامل و زیبایی دارد که مدام در حال حرکت است و این حس را به مخاطب می‌دهد که قرار است ماجرایی برایش تعریف شود. می‌رویم سراغ مصرع دوم: «این عشق در بر ماند و دل همراه تو بود» یک‌دفعه ریتم به هم می‌خورد. ریتم نیمۀ ابتدایی این مصراع سکون بسیاری دارد و کشدار است، بعد (در قسمتِ "دل همراه تو") این ریتم دومی هم به هم می‌خورد.
برای تمرین این روش، پیشنهاد می‌کنم شعرهایی که دوست دارید را پیش رویتان بگذارید، چندبار آنها را تکرار کنید تا ریتمشان توی ذهنتان شکل بگیرد و بعد سعی کنید خودتان هم طوری کلمات را کنار هم بچینید که موسیقی و ریتمش شبیه همان شعر مورد علاقه خودتان شود. مثلاً قطعه سوم که به نظرم در آن نگاهی به شعر «سیگار پشت سیگار» خانم اندیشه فولادوند داشتید، شعر موفق‌تری است. هرچند این شعر هم نیاز به اصلاحاتی دارد. مثلاً در بیت اول، یعنی: «در قهوه‌ی سرد چشمت، انکار پشت انکار/ عکس تو بود و دیوار، جهان مدهوش بود انگار» بخش چهارم بیت، یعنی نیمۀ دوم مصراع دوم وزنش خراب است و باید مثلاً می‌نوشتید: «دنیای مست و بیعار» یا چیزهای دیگری که همین وزن را داشته باشند.
پس تا می‌توانید اشعار خوب را بخوانید و بخصوص اگر آنها را در دفتری بنویسید یا با روشهای دیگر برای حفظ کردن و به خاطر سپردن آنها تلاش کنید. وقتی گوش ذهن شما با موسیقی شعر آشنا شود، خود به خود در آفریده‌های شما هم تاثیر می‌گذارد و ذهن و زبان شما شاعرانه می‌شود.

منتقد : احسان رضایی

متولد ۱۳۵۶ تهران، داستان‌نویس، منتقد ادبی و مجری-کارشناس برنامه‌های تلویزیونی و رادیویی مختلف دربارۀ کتاب. مؤسس و اولین سردبیر پایگاه نقد داستان. تألیفاتش در زمینه تاریخ و ادبیات است.



دیدگاه ها - ۰

برای ارسال نظر وارد پایگاه شوید.