در شعر باید اول تخصص‌اش را آموخت




عنوان مجموعه اشعار : ...
شاعر : پریسا مدنی


عنوان شعر اول : ....
این چنین عاشق شدن،هرگز نباشد بهتر است
ساعتی صاحب عقلی، ساعتی شیدا و‌ مست

شب به هر سازِ دلم، باده به دست می رقصی
صبح یادت می‌رود هرچیز بوده، هرچه هست

من که میدانم نمی مانی سر حرفت ولی
قولهایت موقع مستی عجب بر دل نشست

تا دلم خوش می شد از‌ تعریف با من بودنت
یادم آمد مِی زدی، جامت الهی میشکست

وقت هوشیاری چنان علّامه ی دهری شوی
که نه آنی سرِ مستی می دهد دامن ز دست

معضل اینست یکی مست، یکی هوشیاریم
به تو امّید ندارم! من شوم باده پرست


عنوان شعر دوم : ...
به خيالم كه تو سنجاق زدى بر دوشم
يك دعا از جهت چشم طمعكار و حسود

وقتى آن جان مرا با خود از اينجا بردى
كاشف آمد به عمل،آمدنت بهر چه بود

تا شدم عاشقِ كور و كر و دل در پى تو
غيب گشتى و ندانم اثر سِحر كه بود

شده اى جن و من اينجا شده ام بسم الله
چه شد آخر؟سَر اين رفتنت از سِرّ كِه بود؟

بعد تو، پاتوق من خانه ى سيد شده است
شايد اينبار دعايش... گره كار گشود

عنوان شعر سوم : ...
بلاتكليفى موها مرا كشت
بگو آخر ببافم
باز باشد
يا كه اصلاً
بيا، قيچى همينجا
روى ميز است
ببر تاراج، اين دارايى من

تو يادت هست
آن كافه ى خلوت
ته آن كوچه ى تاريك بن بست؟
همانجا
كار دادى دست اين دل

همان لحظه
كه يك
سنجاق كوچك
نشاندى لاى موهايم
و شايد
نمى دانى تمام من همان بود
كه جا مانده در آن لحظه،
ولى من...
نمى دانم اگر اين را بدانى
چه توفيرى به حالم دارد اما
من اين جمعه
همان كافه
همان ساعت
دو تا قهوه
همان ميز...
دلم پر مى كشد
جانا، برايت
نقد این شعر از : یزدان سلحشور
خانم سمانه طاهری سلام.
واقعیت امر این است که هنر [شعر و داستان را هم بخشی از آن فرض کنید] در مرحله‌ی نخست، «تخصص» است و در مراحل بعدی «خلاقیت و شهود»؛ به عبارت بهتر، برای اینکه کسی بهترین تنیس‌باز دنیا شود، لازم است که اول تخصص‌اش را یاد بگیرد اما هر کسی که تخصص‌اش را یاد گرفت، لزوماً بهترین تنیس‌باز دنیا نمی‌شود! شما در آغاز راه‌اید و هنوز حتی «تسلط نسبی بر وزن» ندارید [وزن عروضی، «ساز» است و باید از این ساز، بهترین موسیقی را به گوش مخاطب رساند. کسانی که قادر نیستند به موسیقی مطلوب برسند اما توانایی کوک کردن درست ساز دارند، از «تسلط نسبی بر وزن» برخوردارند] به نظر می‌رسد که بر «تقطیع» اشراف ندارید و احتمالاً آثارتان را برای سنجش درستی وزن به کسی سپرده‌اید و او هم بر حسب شناخت ناقصی که از بحث «اختیارات شاعری» داشته [اختیارات شاعری (به انگلیسی: poetic licence، به فرانسوی: licence poétique، به لاتین: licentia poetica) از مباحث عمده و اساسی در وزن شعر فارسی است، و آن عبارت است از مجموعه‌ای از قواعد که برمبنای آن، شاعر مجاز است که در شعر خود، هنگام سرودن، از نظر وزنی یا از لحاظ لفظی، نسبت به وزن یا کلام استاندارد و معیار، تفاوت‌هایی خاص ایجاد کند. ظاهراً این اصطلاح را نخستین بار پرویز ناتل خانلری، استاد برجسته ادبیات و زبان‌شناسی (رساله دکتری، ۱۳۲۱) به‌کار برده‌است. آنچه خانلری انجام داد، در واقع، دسته‌بندی و تدوین اصول و قواعدی است که در کتاب‌های کهنِ عروض، به‌ویژه کتاب المُعجَم فی مَعاییرِ اشعارِ العجم، نوشته شمسِ قیسِ رازی (نیمه نخستِ قرن هفتم هـ. ق) آمده‌است؛ یعنی چهار قاعده حذف، اضافه، تبدیل، و ادغام، که هنگام انشعابِ زحافات از پایه‌های اصلیِ عروضی اِعمال می‌شود اما، اختیارات شاعری، به مفهوم جدید، برای نخستین بار، توسط ابوالحسن نجفی تدوین و در سال ۱۳۵۲ در مقاله‌ای به همین نام در اصفهان چاپ شد] مُهر تأیید بر وزن‌اش زده و شاید هم اصلاً این طور نبوده و خود بر حسب برخورد غریزی [و نه تخصصی] به چنین نتایجی رسیده‌اید که به هر حال، در هر دو صورت، نتیجه یکی بوده. وزن غالبِ شعر اول فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف) است که در مواردی دچار اختلال است [گرچه احتمالا شما با «هجاشماری» به این نتیجه نمی‌رسید و حتماً باید شعر «تقطیع» شود و همچنین بر «اختیارات شاعری شعر معاصر» هم اشراف داشته باشید] در این وزن حافظ غزل‌های مشهوری دارد که با «تسلط کامل بر وزن» در هر غزل، موسیقی خاص خودش را با این «ساز» نواخته است مثل این مورد:
یاری اندر کس نمی‌بینیم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
آب حیوان تیره‌گون شد خضر فرخ‌پی کجاست
خون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شد
کس نمی‌گوید که یاری داشت حق دوستی
حق‌شناسان را چه حال افتاد یاران را چه شد...
بحث دوم بر سر قافیه است در شعر دوم، که «حسود و بود و گشود» قافیه‌اند اما تکرار سه بار پشت سر هم «بود» یعنی انهدام قافیه در این سه بیت؛ البته این مواردی که عرض کردم مقدمات شعر کلاسیک گفتن است و بعد باید به «موفق یا موفق نبودن مضمون‌سازی» رسید و همچنین تسلط شاعر بر «زبان» که وجه حداقلی‌اش، نداشتن «ضعف تألیف» است که متأسفانه در هر سه متن حضور دارد. در متن سوم، بهره‌بریِ به مراتب کمتری از شعر را در متن شاهدیم که مشخص می‌کند شما نه بر تاریخ شعر نو اشراف دارید و نه بر شگردهای شعر منثور. پیشنهادم این است که در اولین قدم، «شعر نو از آغاز تا امروز» محمد حقوقی و «تاریخ تحلیلی شعر نو» شمس لنگرودی را از نزدیک‌ترین کتابخانه‌ی عمومی نهاد کتابخانه‌های کشور، به امانت گرفته و بارها بخوانید. [در بازار کتاب، برای خرید چندان در دسترس نیستند.] در باب آموزش وزن و تقطیع نیز، کتاب‌ها زیادی در دسترس است از جمله کتاب‌های عروض و بدیع سال‌های آخر دبیرستان راه‌گشایند اما برای آموختن «اختیارات شاعری» باید وقت و زمان بیشتری بگذارید و از کتاب‌های دیگری بهره ببرید که این بحث را منوط می‌کنیم به ارسال آثار بعدی شما. نکته پایانی اینکه یک بیت قابل تأمل را در این سه متن ارسالی دیدم که نشان‌دهنده غریزه شاعری قوی شماست. بیتی که خواندنی‌ست:
تا دلم خوش می‌شد از‌ تعریف با من بودنت
یادم آمد مِی زدی، جامت الهی می‌شکست
پیروز باشید.

منتقد : یزدان سلحشور

یزدان سلحشور متولد 13 آذر 47 در رشت. شاعر، نویسنده، منتقد[ادبی-سینمایی]،مدرس، ویراستار،روزنامه‌نگار داور دو دوره جایزه جلال آل‌احمد و دو دوره جشنواره شعر فجر و جوایز ادبی دیگر از جمله جایزه نیاوران



دیدگاه ها - ۰

برای ارسال نظر وارد پایگاه شوید.