شعر گفتن دوشواری دارد




عنوان مجموعه اشعار : ؟؟؟؟
شاعر : علی اکبر تیموریان


عنوان شعر اول : بی قراری
این روزها که شعر هم از من فراری است
شرحم فراتر از لغت «بی قراری»است
افتاده ام فرو به فرو دست روزگار
خنجر کشیده ، در پی یک زخم کاری است
شاید زده ست زخم خودش را که اینچنین
خون جای اشک هر دمم از چشم ، جاری است
آسایش جهان هماره به همیان کیست که
بر دوش من همیشه تَلِ دوشواری است؟
شاهین بخت قسمت دیگر کسان شده
من را خری که خفته به خروار خواری است
هر چیز خوب دور و بر من عوض شده
بانگ کلاغ جای صدای قناری است
حس بدی تمام تنم را گرفته است
شرحم فراتر از لغت بی قراری است

عنوان شعر دوم : _
_

عنوان شعر سوم : _
_
نقد این شعر از : آرش شفاعی
شعرتان در مجموع نشانه هایی از امیدواری به آیندۀ شاعر را دارد اما این امید وقتی به ثمر می‌رسد که مطالعه و تمرین و استمرار را چاشنی کارتان کنید. مهمترین ایراد شعر شما، زبان است. زبان در شعر شما دچار تعقیدهایی است که عمدتاً از تنگنای وزن ناشی می‌شود. چاره‌ای جز این نیست که اگر می‌خواهید در شعر کلاسیک، به شاعری ادامه بدهید شیوه های کنار آمدن با تنگناهای وزنی را بیاموزیدو این آموزش قابل یاددادن نیست، تنها از طریق تجربه حاصل می‌شود.
اجازه بدهید منظور خودم را بیت بیت در شعر شما روشن کنم. از همان اول شعر:
این روزها که شعر هم از من فراری است
شرحم فراتر از لغت «بی قراری»است
اینجا باید می‌گفتید: شرح حالم/ منتها چون حال در وزن جا نشده است، حذفش کرده‌اید و البته این حذف خودش را در زبان نشان داده است.
در بیت دیگر:
افتاده ام فرو به فرو دست روزگار
خنجر کشیده، در پی یک زخم کاری است
افتاده‌ام فرو به فرو دقیقاً یعنی چه؟ فرو به فرو را از بیت بردارید، معنا درست و زبان سالم است. البته وزن کم دارد که باز برای رعایت وزن مجبور شده اید، زبان را از دست بدهید.
شاید زده ست زخم خودش را که اینچنین
خون جای اشک هر دمم از چشم، جاری است
اگر از تنافر موسیقایی که هر دمم ایجاد کرده است، بگذریم؛ خواننده در این بیت دنبال فاعل فعل زخم زدن می گردد. اگر بپذیریم چشم فاعل است فاصله‌ای که میان فعل و فاعل ایجاد شده است، به هرحال این سردرگمی را ایجاد می‌کند. حالا اینکه چشم چگونه به خودش زخم زده است، بماند. ضمن اینکه از ظرفیتی که اصطلاح چشم زخم می‌توانست در شعر ایجاد کند، یا استفاده نشده یا اگر هم قصد استفاده داشته اید،در بیت جا نیفتاده است.
این «دوشواری» هم که دیگر خیلی توی ذوق می‌زند. ممکن است بگویید که این کلمه در زبان پهلوی دوش واری بوده است ولی مشخص است که استفادۀ شما از این صورت منسوخ از کلمه به ضرورت وزن بوده است:
آسایش جهان هماره به همیان کیست که
بر دوش من همیشه تَلِ دوشواری است؟
سعی کنید همیشه این گونه، سالم و بدون تعقید شعر بگویید که مخاطب هم درک کند چه می‌گویید:
هر چیز خوب دور و بر من عوض شده
بانگ کلاغ جای صدای قناری است

دیدگاه ها - ۰

برای ارسال نظر وارد پایگاه شوید.