انتخاب مسیر شخصی در اولویت است




عنوان مجموعه اشعار : -
شاعر : فاطمه عبدالعظیمی


عنوان شعر اول : -
زن خودخوری های خودش را باز
در خانه پنهان کرده انگاری
بر لب سکوتی محض و خشکیده
با خود نشستن های تکراری

مرد غزلهایش که کلا نیست
از یاد برده نام او را هم
سرگرم دوران فراموشی است
در انقراض تازه ای کم کم

مردی کنارش هست ،اما نیست-
-لبخندهایش مثل عکس او
می پرسد از قاب لب مردش
لبخندهای قرمزت پس کو؟

سر می کند یک بار دیگر زن
با دست سردش آبرویش را
می ریزد از خود هر چه اندوه است
تا هیچ کس بغض گلویش را...

پا می شود تا نان بگیرد زود
((در سفره ،نان تازه بهتر نیست؟))
وقتی که عشقی نیست در خانه
با ((آبرو))یک عمر باید زیست



عنوان شعر دوم : -
مچاله می شوم و روی میز می ریزم
که شاعرانه ترین برگ زرد پاییزم
مدام روی دلم جای کفش هایت بود
به زیر پای تو تنها زمین ناچیزم
چقدر سوخت تنم،بی خیال رد شدی و
نریخت اشک ،نگاهت بروی جالیزم
و شال گردن دستان گرم خود را باز
بدور گردن تو ،نه!نه!نیاویزم
کنار ((عشق))بمانم برای من کافی است
چقدر عشق،((بدون تو ...))کرده تجویزم

عنوان شعر سوم : -
لباس عروسی ام را پس خواهم داد
ترا به تن خواهم کرد
نقد این شعر از : یزدان سلحشور
خانم فاطمه عبدالعظیمی سلام.
واقعیت امر این است که می‌خواستم این متن را جور دیگری بنویسم با توصیه‌هایی دیگر اما تصمیم گرفتم به شعرهای ارسالی پیشین شما هم سری بزنم و نظرم کلاً عوض شد! در اینکه سه شعری که با عنوان «قدری مراقبت» توسط دوست منتقد و شاعر آقای ابراهیم اسماعیلی اراضی نقد شده‌اند، از کیفیت بالاتری نسبت به این سه اثر اخیر، برخوردارند هیچ حرفی نیست اما چرا چنین شده؟ آیا شاعر در آثارش دچار «اُفت کیفی» شده یا مسیر اشتباهی را انتخاب کرده یا...؟
با نگاهی اجمالی به آن سه شعر، می‌توان دریافت که موفقیت نسبی‌شان، مدیونِ تأثیرپذیری از اسلوب‌ها و شگردها و رویکردهای مسلطی‌ست که «رنگ و بوی شخصی» هم ندارند و معمولاً شاعران مستعد، در سال‌های نخست شاعری خود، گاه برای دست‌گرمی و گاه برای مطرح شدن نام‌شان در تذکره‌ها، به سراغ‌شان می‌روند. اگر بخواهم خلاصه بگویم، می‌شود این: نوعی «جمع‌نویسی» که «موفقیت نسبی در آن» محصول حذف شدن «فردیت هنری و تجربه زیستی»ست و البته ارتباطی هم به نوع «جهان‌بینی» ندارد در واقع شعرهای علی معلم، سیدحسن حسینی، قیصر امین‌پور، احمد عزیزی و علیرضا قزوه به رغم وجود شباهت‌های انکارناپذیرشان -در نوع جهان‌بینی- با این آثار، اما امضای فردی و هنری خالقان‌شان را به وضوح به نمایش گذاشته‌اند و البته، این گروه از شاعران، «متفاوت‌نویس» هستند بنابراین، می‌توان این طور نتیجه گرفت که ماندن در پیکره‌بندی «جمع‌نویسان» در درازمدت، به اعتلای هنری هیچ شاعری نه منجر شده، نه منجر خواهد شد.
حالا برگردیم به سه اثر اخیر شما که به رغم اُفت کیفی آثار، اما مسیر درستی را در پیش گرفته‌اید [اگر فرض را بر این بگذاریم که این آثار، بعد از آن آثار خلق شده باشند! (حتی اگر چنین فرضی را هم در شمار نیاوریم، مسیر، درست است)] چرا که در این شعرهاست که ما به عنوان مخاطب، شاهد تلاش شاعریم برای برون‌رفت از «یک‌سان‌سازی هنری» و رسیدن به «مرز تفاوت» با بهره‌مندی از «تجربه‌ی زیستی» البته شاعر در این آثار، در ابتدای این مسیر است و تمام ضعف‌هایی هم که پسِ «شگردهای جمعی» پنهان بوده‌اند، خود را نشان داده‌اند مثلِ ضعف شاعر در روند «مضمون‌سازی مستقل نه گرته‌بردارانه» و رسیدن به ساز و کار درست «قافیه» که «جمع‌کننده مضمون» است. پیش از این هم بارها در نقدهایی که برای دیگردوستان در این پایگاه نوشته‌ام مؤکد کرده‌ام که «قافیه» نباید «یکی از گزینه‌های ممکن» باشد بلکه باید «تنها گزینه ممکن» باشد و محدودیت در انتخاب «قافیه‌ی پیش‌فرض» دلیل خوبی برای ویران‌سازی «مضمون» و «بیت» نیست.
مچاله می‌شوم و روی میز می‌ریزم
که شاعرانه‌ترین برگ زرد پاییزم [چه نسبتی‌ست بین اجزای این صحنه؟ آیا برگ زرد مثل کاغذ مچاله می‌شود؟ آیا کاغذ مچاله شده، روی میز «می‌ریزد»؟ یا «پرت می‌شود»؟ (واضح است که کاغذ ریز ریز شده روی میز می‌ریزد) آیا مصراع دوم، به جای جواب مصراع اول، فقط یک «کنایه‌ی تفسیری»‌ست؟ خُب، حتی اگر چنین پیش‌فرضی را بپذیریم «شاعرانه‌ترین» یا گزینه‌ای که خلاف یا نفی‌کننده آن باشد، چه کمکی به مصراع می‌کند؟ (گذشته از اینکه «پاییز»، حشو است و صرفاً برای پر کردن جای قافیه، در مصراع آمده است.)]
مدام روی دلم جای کفش‌هایت بود
به زیر پای تو تنها زمین ناچیزم [نکته اول این است که در مصراع نخست، دل زیر پای «کفش‌ها»ست و در مصراع دوم، خودِ شاعر که این دو در روند مضمون‌سازی (نه «معناسازی» که مربوط به «زبان» است نه «ادبیات») یکی نیستند و این تناقض به تنهایی می‌تواند «مضمون» را نابود کند. نکته دوم اینکه، حتی اگر «دل» و «شاعر» یکی فرض شوند، در دو مصراع، پیش‌فرضی طراحی و مهندسی نشده که «ارزشمندی» امری را نشان دهد که در «تضاد» با آن [کاربرد صنعت «تضاد»] «ناچیز» به قافیه‌ای مؤثر بدل شود.]
چقدر سوخت تنم، بی خیال رد شدی و
نریخت اشک، نگاهت به روی جالیزم [واقعاً هیچ ارتباط ارگانیک یا غیرِ ارگانیکی میان جملات دیده نمی‌شود و بیت، «بی سر و سامان» شکل گرفته و «جالیز» نه تنها به عنوان قافیه، «نابجا»ست که به عنوان کلمه هم، «حشو» است.]
و شال گردن دستان گرم خود را باز
به دور گردن تو، نه! نه! نیاویزم [تنها بیت سالم این غزل است که گرچه تصویری تکراری را ارائه داده اما «صحنه»، مجسم است.]
کنار ((عشق)) بمانم برای من کافی است
چقدر عشق، ((بدون تو ...)) کرده تجویزم [نمود «ضعف تألیف» در فارسی‌نویسی نه فقط شکست در طراحی «بیت». نثرش می‌شود این: کنار ((عشق)) بمانم برای من کافی است که چقدر عشق (برای بار دوم، باید جایش «ضمیر» می‌آمد) «بدون تو... (ماندن را/ زندگی کردن را)» برای من تجویز کرده. تجویز کردن کار پزشک است. چند بیمار را می‌شناسیم که پس از تجویز بخواهند کنار طبیب بمانند؟ از همه‌ی این‌ها گذشته، در مصراع اول چه اشاره‌ای به «طبیب» بودن عشق شده که در مصراع دوم به «تجویز» در نهاد «قافیه» برسیم؟ ما در «فرامتن شعر هزار ساله» البته «طبیب عشق» داریم اما «تاسِ تجسمی»ست که بارها در «گردونه مضمون‌سازی‌های گوناگون» به گردش درآمده اما به جایگاهی در «زنجیره‌ی تداعی»ها دست نیافته که بتوان از آن با «صنعت تلمیح» کلاهی از این نمد، نصیب بیت خود کرد!]
شعر سوم، به رغم شعر بودن، شعر ناموفقی‌ست و شما برای موفقیت در «شعر منثور» راهی طولانی در پیش دارید. [پیشنهاد می‌کنم پیش از هر کاری «شعر نو از آغاز تا امروز» محمد حقوقی و «تاریخ تحلیلی شعر نو» شمس لنگرودی را از نزدیک‌ترین کتابخانه عمومی نهاد کتابخانه‌های کشور به امانت بگیرید و بخوانید.]
اما چهارپاره:
موفق‌ترین کار، از این سه متن ارسالی‌ست و گرچه، امضای شخصی ندارد اما تجربه‌ی زیستی و «ایده نو» دارد و منهای «بر لب سکوتی محض و خشکیده» [که کمکی به طراحی صحنه نکرده و پر از حشو است] و بند سوم [که نه تجسم دارد نه «روشنی» و نه مضمونی در آن منعقد شده: مردی کنارش هست ، اما نیست...] چشم‌انداز مثبتی را از آینده‌ی شعری شاعر به نمایش می‌گذارد.
منتظر آثار تازه‌تان هستیم. پیروز باشید.

منتقد : یزدان سلحشور

یزدان سلحشور متولد 13 آذر 47 در رشت. شاعر، نویسنده، منتقد[ادبی-سینمایی]،مدرس، ویراستار،روزنامه‌نگار داور دو دوره جایزه جلال آل‌احمد و دو دوره جشنواره شعر فجر و جوایز ادبی دیگر از جمله جایزه نیاوران



دیدگاه ها - ۲
فاطمه عبدالعظیمی » سه شنبه 07 بهمن 1399
ببخشید اگر ممکنه کمی زودتر شعرها رو نقد کنید.من چند روز منتظر نقد بودم .میخواستم شعر جدید بفرستم ولی چون شعرهای قبلی ام نقد نشده بود نمی توانستم شعر جدید بفرستم ممنون از اینکه وقت برای آثار میگذارید ،به امید پیشرفت شعرهای شاعران
فاطمه عبدالعظیمی » سه شنبه 07 بهمن 1399
ممنون زحمت کشیدید،استفاده کردم

برای ارسال نظر وارد پایگاه شوید.