عنوان مجموعه اشعار : .
شاعر : بهاره عسگری
عنوان شعر اول : بازیمن تا ته این بازی رو حفظم
فکر میکنی چی؟ بازی رو بردی؟
یا میبریم، یا هردو میبازیم
من بشکنم، یعنی شکست خوردی
دور از نگاهم تاس میریزی
فکر کردی رفتن چارهی کاره؟
اون که میبینی نردبون نیستا
اون که داری سمتش میری، ماره!
ما تاسِ جفت تختهی دردیم
با ساز ما این مهره میرقصه
یا هردومون تصمیم میگیریم
یا بازیمون درگیر یک نقصه!
تو خیمه شب بازی این دنیا
هر بند، دست یک نفر بوده
مجموع حرکتهای آدمها
یا باختنه یا که دو سر سوده
یادت نره تو بازی دنیا
هر سمت میز، احساسی درگیره
هر بازی که نصفه رها میشه
اون سمت، یک احساس میمیره
عنوان شعر دوم : ..
عنوان شعر سوم : ..
خانم بهاره عسگری سلام.
یک. بحث «ترانه» بحثی جدا از «شعر» است بنابراین نمیتوان با متر و معیارهای شعر به سراغاش رفت.
دو. «ترانه» هم مثل «شعر»، «صورت»های گوناگون دارد از «صورت برخوردار از وزن عروضی» -یا «برخوردار از وزن هجایی»- گرفته تا «صورت نیمایی»، «صورت آزاد»، «صورت سپید» و «صورتِ منثور» که همه هم در مقایسه با صورتهای شعری خود، غیرِ مستقلاند؛ [یعنی همهی صورتهای «ترانه» متصلاند به «ملودی» و «تنظیم»] بنابراین به رغم شباهتهایی میان «ترانه» و «شعر»، تفاوتها، بیشتر از شباهتها در این مقایسه مطرحاند.
سه. استفاده از وزن عروضی گرچه در ترانه و «شعر به زبان شکسته» موارد مشترک بسیاری دارند اما وزن عروضی در «ترانه» و «شعر به زبان کتابت» کاربرد یکسانی ندارد. [وقوف کامل به این تفاوتها، وقوفی تخصصیست و تعداد کسانی که به دقایقِ استفاده از وزن عروضی در «ترانه» وقوف علمی کاملی دارند، واقعاً اندک است. شخصاً فقط میتوانم از میان شاعران، علی معلم را در این مورد نام ببرم. (محتملاً دیگرانی نیز هستند اما بنده اشراف لازم را ندارم.) غیر از اینها، استفاده از «اختیارات شاعری در حوزه وزن» در «ترانه» (حتی استفاده از پرکاربردترینشان) محلِ تردید دارد با این همه «ترانه» بنا به ذاتِ خود، هنگام که در چارچوب «ملودی» قرار میگیرد، توانایی خوشخوان شدن را داراست گرچه در اصلِ خود، مشکلات وزنی داشته باشد.]
این سه نکته را به عنوان مقدمه عرض کردم تا برسم به این «مهم» که من به رغم آشنایی با مقوله «ترانه» و روند تکاملی کوتاهمدتاش از اواخر دهه چهل به این سو، منتقد تخصصی حوزه ترانه نیستم مخصوصاً در باب استفاده از وزن و اختیارات شاعری در این مقوله، که شما به شکل مکرر در «بازی»، با جابجایی هجاهای کوتاه و بلند، سعی در «اجرا»یشان داشتهاید و البته جدا از مقولهی ملودی، در مقولهی «صورت مکتوب ترانه»، خوشخوان نیستند [و البته از حوزهی «وزن هجایی» هم بیروناند که اصلاً رویکرد جداییست] اما بر این نکته -به عنوان مخاطب خاص «ترانه»- واقفم که رعایتِ درست وزن عروضی [منهای هجاهای کوتاه ساکن که در «زبان شکسته» در هجاهای بلند پیش از خود ادغام میشوند] در اشکال معمولاش [نه برخوردار از «اختیارات شاعری»] به اتصالِ بهتر و خوشخوانتر «ترانه» با «ملودی» منجر شده و میشود و یک ضرورت است [گرچه موارد مشهوری را هم در «ترانهسرایی» نیمقرن اخیر بتوان نام برد که به دلیل تسلط و حرفهایگری ترانهسرا، از این مانع به سلامت گذشته باشند] بنابراین توصیهام این است که با آموختن «شیوه تقطیع وزنی زبان شکسته» کار خود را با ثبات و اطمینان بیشتری ادامه دهید.
نکتهی بعدی در «ترانهسرایی»، «روایت مجسم» است یعنی «ترانهسرا» قصهای را تعریف میکند که مخاطب هنگام شنیدناش از دهان «خواننده» و همراه ملودی، در همان فرصت اندک، توانایی تجسم و دیدناش را داشته باشد بنابراین دیگر جایی برای استفاده از برخی صنایع ادبی که «درک معنا را به تأخیر میاندازند» نیست همچنین ارکان جمله باید با هم، همخوانی ارگانیک داشته باشند بنابراین در مواردی اینچنینی:
ما تاسِ جفت تختهی دردیم [تعبیری شاعرانه و جایگزین به جای تخته نرد که در «شعر» میتواند بسیار زیبا باشد اما در ترانه... گمان نکنم!]
با ساز ما این مهره میرقصه [کدام ساز؟ از سازی صحبت شده؟ یا سراینده به دنبال «شبیه کردن» تاس ریختن با ساز زدن است؟ در تخته نرد، آیا مهره میرقصد یا حرکت میکند؟]
ترانهسرا، مسیری اشتباه را انتخاب کرده و متأسفانه با درهم آمیختن چند صحنه غیرِ مرتبط [مار و پله، تخته نرد و خیمهشببازی] فقط به «روشنی صحنه» لطمه زده و کار را از «یکدستی» خود خارج کرده است. نکتهی بعدی، بحث «توصیف» است. شما میان «توصیف کردن» [که بهترین کارکرد را در «ترانهسرایی» دو دهه اخیر دارد] با «تصویر کردن» [که وجه غالبِ «ترانهسرایی» خاطرهانگیز دهه 50 است] بسیار مردد عمل کردهاید و در نتیجه، هر دو وجه را قربانی کردهاید. دقیقتر عمل کنید. «ترانهسرایی» واقعاً حیطهی دشواریست و صرفاً با اتکاء به استعداد، نمیتوان در آن موفق شد. پیروز باشید.