به سوی شعر حرکت کنید




عنوان مجموعه اشعار : سر آغاز خنیاگر
شاعر : سید رضا محمود هاشمی


عنوان شعر اول : غزل
افسوس خزان پر از سیاهی ست
این فصل فقط غم و تباهی ست

جز گریه ی ابر من ندیدم
دردا که هوا گلوی آهی ست

آدینه ی شامگاه این وقت
دلگیر و زمان شرم گاهی ست

آوازه ی رعد و برق افلاک
باران و عذاب آن الهی ست

گفتند که به جز خزان نبینیم
اعمال خزان فقط گناهی ست

پاییز چه نام سوزناکی
این فصل برای ما تباهی ست

عنوان شعر دوم : سپید
اندر پیچ
این جاده دگر
نور نیست...

عنوان شعر سوم : سپید
سبز تر از برگ
درخت بهاری
دیدن صد چمن
عاشق گل است
نقد این شعر از : امیرعلی سلیمانی
در این یادداشت نگاهی نقادانه خواهیم داشت به سه اثر از دوست شاعر نوجوان جناب سیدرضا محمود‌هاشمی که پیش‌تر هم چند نوبت راجع به آثار شما صحبت کرده‌ام، ابتدا باید به شما تبریک بگویم که پرکار هستید و با جدیت و البته ممارست آثار خود را برای پایگاه ارسال می‌کنید، اولین حسن زیاد نوشتن و مشق کردن دستیابی به تکنیک است، برای شاعر خوب بودن زیاد نوشتن آن هم در مراحل اولیه ضروری به نظر می‌آید. تسلط شما بر وزن خوب است و غزل شما چند پله نسبت به دو شعر کوتاهی که ارسال کرده‌اید جلوتر است، چرا که آن دو اثر کوتاه فرسنگ‌ها با شعر فاصله دارند.
اندر پیچ
این جاده دگر
نور نیست...
فکر کنید این شعر را بدون تقطیع نوشته‌اید:
اندر پیچ این جاده دگر نور نیست...
آن این یک شعر است؟ با کدام شان از شعر نسبت دارد؟ واجد کدام مولفه است که بتوانیم آن را شعر بنامیم، در حقیقت هیچکدام، حتی بیان شاعرانه‌ای هم ندارد، فراموش نکنید شعر آزاد نوشتن اگر دشوارتر از غزل نوشتن نباشد ساده‌تر هم نیست، اینکه ما وزن را از متن بگیریم و به شکل شعر آزاد تقطیعش کنیم شعر نساخته‌ایم، موسیقی، تخیل، تصویر، و البته مضمون به همراه بی‌شمار مولفه دیگر در ساخت یک شعر(چه موزون و چه آزاد) موثر هستند، تقریبا در دو شعر آزاد شما ما با کمترین بهره از این مولفه‌ها مواجهیم.
اما در خصوص غزل شما، وزن را درست رعایت کرده‌اید، قافیه هم تا حدود زیادی درست است، اینکه می‌گویم تا حدود زیادی از آن جهت است که"ی‌ست" در این شعر ردیف محسوب می‌شوند و باید از لحاظ موسیقیایی یکسان باشند تا از تعریف ردیف تبعیت کنند و در چند جای شعر اینگونه نبوده است، اما این بحث برای شعر شما قابل گذشت است، بپردازیم به خود شعر:
افسوس خزان پر از سیاهی ست
این فصل فقط غم و تباهی ست
رابطه سیاهی و خزان چندان رابطه شاعرانه و کاملی نیست، غم و تباهی را هم در یک معنا گرفته‌اید پس می‌تواند یکی از آنها حذف شود،
جز گریه ی ابر من ندیدم
دردا که هوا گلوی آهی ست
"من" در مصراع اول حشو است، زیرا "م" در ندیدم همان نقش من را ایفا می‌کند، مصرع دوم اساسا به سبب شکل قافیه‌پردازی دچار اختلال معنایی‌ست، از اینجا به بعد شعر ما با این آفت بسیار مواجه هستیم،
آدینه ی شامگاه این وقت
دلگیر و زمان شرم گاهی ست
واقعا معنی این ابیات چیست؟ "این وقت" یعنی کدام وقت؟ پاییز؟ زمان شرم‌گاهی چگونه زمانی‌ست؟ بیشتر به خاطر قافیه پردازی ما با این ایرادات مواجهیم.
در بیت پنجم مصرع اول هم"به" اضافه است و وزن را دچار ایراد کرده است.

در مجموع علی رغم اینکه این آثار را نمی‌توان شعر نامید اما می‌توان به عنوان تمرین‌هایی برای رسیدن به شعر از آنها یاد کرد، امید که زودتر این مسیر را بپیمایید، همچنان مطالعه کتاب‌های آموزشی شعر را به شما توصیه می‌کنم، با آرزوی موفقیت.

منتقد : امیرعلی سلیمانی




دیدگاه ها - ۰

برای ارسال نظر وارد پایگاه شوید.