شعر نو گفتن آسان‌ترینِ کارها نیست!



عنوان مجموعه اشعار : اینجانب
عنوان شعر اول : صحنه آخر!
آن زمان
که ویرانه های این تن خاکی
با سیاهی آسفالت زمین
بوسه بر بوسه شود

و تیر
از میان جمجمه
آزادی را انتظار کشد

و تن
مبهوط این هیاهوست

و زمانی که در رگ های زمین
جاری شوم

من
غزل های سبزم را که رنگ و بوی سپید گرفته
بر زبان می آورم

اما تو
پنجره را ببند
شاهد این صحنه زیبا
نباشی

اینجانب(الف.قاف)




عنوان شعر دوم : شهر خالیست ز عشاق
تماشا کن
ببین که غم
بسی تماشایی ست

خنده های تهران
سرازیری دربند
و قله های بام کرج
این روز ها
دلتنگ اند

دلتنگ عشاق
شهر خالیست ز عشاق

اینجانب(الف.قاف)

عنوان شعر سوم : ابتدای و انتهای جهل
این انسان
در میان ددی ها و پلشتی های زمانه
سر به سجود شیطان خواهد نهاد

حال که در گوشه ای
نشسته ام
و تلالو آفتاب را بر صورتم حس میکنم
آتش زیبای جهنم
برایم نمایان تر است

آری
جهنم زیباست

چرا که دردهایش
باعث فراموشی
دیگر دردهاست

درد عشق
درد جهل

تا زمانی که جهل
حکومت میکند
امید به بقای انسانیت
حماقت است

اینجانب(الف.قاف)
نقد این شعر از : یزدان سلحشور
زمانی که من در ابتدای دهه 60 شعر را شروع کردم با شعر کلاسیک شروع کردم و تصورم نسبت به شعر نو این بود که «این‌ها که شعر نیستند!» [تصوری رایج در آن سال‌ها در میانِ عامه‌ی مردم و حتی نخبگان!] بعد یکی از مربیان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان که خود، شاعر هم بود، با دلیل و مدرک و قسم و آیه، متقاعدم کرد که این‌ها شعرند! [متأسفانه سه روز قبل، درگذشت بدون اینکه بتوانم به مراسم خاکسپاری‌اش بروم. هم دیر خبر شدم هم مسافت زیاد بود هم طبق رنگ‌بندی شهرها، رفتن به آن منطقه اگر نه ناممکن که بسیار دشوار بود. خدا رحمت‌اش کند] و شاگردان نیما اگر شعر نو می‌گفتند به این دلیل نبود که از گفتن شعر کلاسیک ناتوان‌اند! [باز هم تصوری رایج در آن سال‌ها!] بعد با متون محمد حقوقی و مهدی اخوان ثالث روبرو شدم که دقیقاً مشخص کرده بودند که مرز میانِ شعر و ناشعر و شعر موفق و شعر ناموفق تا کجاست!
واقعیت امر این است که تنها مخالفانِ شعر نو در ایران نبودند که می‌پنداشتند که «شعر نو گفتن آسان‌ترینِ کارهاست!» بخش اعظم جوانانی که از دهه 1320 به شعر نو روی آوردند، در آغازِ کار خود چنین می‌پنداشتند و چنین اعتقادی، محصولِ «ساده گرفتن کار» بود. بخش اعظم مخالفان و موافقان شعری که آغازگرش در ایران، نیما یوشیج بود، رویه‌ی کار را می‌دیدند و حتی کار به جایی کشید که یکی از این نوگرایان، نامه‌ای به دکتر خانلری [پرویز ناتِل خانلَری (زاده ۲۹ اسفند ۱۲۹۲ در تهران – درگذشته ۱ شهریور ۱۳۶۹ در تهران) از اهالی ناتل نور مازندران، ادیب، سیاست‌مدار، زبان‌شناس، نویسنده و شاعر معاصر ایرانی بود] که از بستگان نیما بود [نیما پسرخاله‌ی مادرش بود] و سردبیری مجله سخن را داشت، نوشت و [از کارهای ارزشمند خانلری، انتشار مجلّه سخن از سال ۱۳۲۲ تا ۱۳۵۷ بود که جمعاً ۲۷ دوره منتشر شد. شماره اوّل مجلّه به صاحب‌امتیازیِ ذبیح‌الله صفا منتشر شد، امّا با رسیدن خانلری به سی سالگی، صاحب‌امتیازی مجلّه به او منتقل شد. مجلّه سخن، به خصوص در دوره‌های اوّل خود، دریچه‌ای به روی ادبیّات جهان بود و محلّی برای انتشار آثار نویسندگان تازه‌نفس و شاعران نوگرا بود، و نقش بسزائی در جهت‌گیری ادبیّات فارسی در دوره معاصر داشت. روش خانلری و نوشته‌های او در سخن، راهگشای جوانان مستعد شد. بسیاری از نویسندگان و شاعران نامدار چون جلال آل‌احمد، محمدعلی اسلامی ندوشن و بهرام صادقی اوّلین اثرشان در مجلّه سخن به چاپ رسید. مجلّه سخن در دوران دراز انتشار خود دو نسل از شاعران، مترجمان، محقّقان، داستان‌نویسان و ناقدان را تربیت کرد] به او گوشزد کرد که خجالت‌آور است پس از انقلاب ادبی نیما، آثار کلاسیک به شیوه گذشته نوشته شوند و با سطربندی یکی از غزل‌های حافظ به شیوه شعر نو، مدعی شد که شعر حافظ را بدل به شعر نو کرده است! آنچه که تاریخ ادبی به ما می‌آموزد این است که تلاش‌های بعدی محمد حقوقی و مهدی اخوان ثالث [که خود، هم بر انقلاب ادبی نیما اشراف لازم و کافی را داشتند هم بر گذشته‌ی درخشان شعر فارسی] در کتب و مقالات متعدد برای این بوده که نسل جوان از «آسان‌گیری شعر نو» دست بردارد و متوجه شود که شعر نو برای کوتاهی و بلندی سطرها به وجود نیامده [چه نیازی بوده؟! ما که پیش از آن، نثری شاعرانه با کوتاهی و بلندی جمله‌ها داشتیم آن هم در بالاترین حد کیفی ممکن] و برای «بیانیه‌سازی و مشت گره کردن و نثر منظوم گفتن و کلمات روزمره را به کار گرفتن» به وجود نیامده [اگر زایش شعر نو به این یک دلیل وابسته بود که کل شعر مشروطه چنین کرده بود و خیلی بیش از شعر نیما و شاگردانش به گزارشگری روزمره و بیانیه‌سازی روی آورده بود] این‌ها، نه اساس کار که حواشی کار بودند در مقام مثال، مثل این است که هدف از تولید بنزین را بیرون آمدن دود از اگزوز ماشین بدانیم!
شما شاعری 19 ساله‌اید با کمتر از یک سال سابقه در شعر [به روایت پروفایل‌تان در پایگاه نقد شعر] و گرچه شعرهای ارسالی‌تان در مقیاس کلی و در قیاس با سقفِ «شعر منثور ایران» آثار موفقی نیستند اما در قیاس با زمان حضورتان در حوزه شعر، پیشرفت قابل ملاحظه‌ای داشته‌اید یعنی گرچه بخش اعظم این سطرها «توضیح و شعار»اند اما «بیان»، بیانی شعری‌ست و حس و حال دارد حتی به گمانم با حذف سطرهایی، بهتر از این هم می‌توانستند جلوه‌گری کنند مثلاً در شعر اول:
بوسه در بوسه می‌شوند
ویرانه‌ها
با سیاهی گورها
و تیر
از میان پنجره‌ی جمجمه
آزادی را انتظار می‌کشد
غزل‌های سبزم را که رنگ و بویی سپید گرفته‌اند
بر زبان می‌آورم
تن
مبهوط این هیاهوست
تا شاهد این صحنه‌ی زیبا
نباشی
پنجره را ببند
یا در شعر دوم:
خنده‌های تهران
سرازیری دربند
و قله‌های بام کرج
این روزها
دلتنگ اند [بندهای اول و آخر شعر، نه تنها به آن چیزی نیفزوده بودند که از قدرت‌اش هم کاسته بودند]
متأسفانه، شعر سوم، پر است از توضیح و بیانیه و کمتر، شعر! چیزی به ذهنم نرسید که بشود آن را به جایگاهی کشاند که مخاطب از خلال آن، شاهد تجسم و توصیفی باشد.
منتظر آثار تازه‌تان هستیم. پیروز باشید.

منتقد : یزدان سلحشور

یزدان سلحشور متولد 13 آذر 47 در رشت. شاعر، نویسنده، منتقد[ادبی-سینمایی]،مدرس، ویراستار،روزنامه‌نگار داور دو دوره جایزه جلال آل‌احمد و دو دوره جشنواره شعر فجر و جوایز ادبی دیگر از جمله جایزه نیاوران



دیدگاه ها - ۱
امیرحسین قدیمی » یکشنبه 03 اسفند 1399
جناب سلحشور سلام از نقد و توضیحاتتان متشکرم ممنونم بابت وقتی که گذاشتید

برای ارسال نظر وارد پایگاه شوید.