عنوان مجموعه اشعار : جوانه
شاعر : محمدرضا امینی
عنوان شعر اول : ابرآهی که گذشت از دل افکارم...
دنبال تو گشت تا ته سیگارم
ابری شد و رفت توی جلدم که هنوز
دارم از روز رفتنت میبارم
عنوان شعر دوم : جوانههم گل به گلِ لباس گلدارش ریخت
هم عطر تنش از بر گلزارش ریخت
آغوش شد و به بوسهای ریشه دماند
در خاک تنم جوانه زد، بارش ریخت
عنوان شعر سوم : لیلاجادوی هوا در دل شب... یا رویا!؟
لیلا، لیلا، لیلا، لیلا، لیلا...
هو هو هو باد دورهگردی از راه
همراه خودش صدای مجنونها را...
رباعیهای جناب امینی را خواندم. پیش از این نیز تا حدودی با اشعار ایشان آشنا بودم. ایشان 24 سالهاند و بارها در پایگاه نقد شعر به انتشار اثر همت گماردهاند. بابت این همه همراهی تبریک عرض میکنم و امیدوارم باقی عزیزان نیز همینقدر در راه شعر و شنیدن نظرات مختلف پایمردی داشته باشند. نوشتن رباعی و خود رباعی دنیای عجیبی دارد. شاعر در موجزترین حالت شعر کلاسیک به بیان مضمونی بزرگ میپردازد. از سویی در سالهای اخیر رباعی به نوعی هایکو در قالب کلاسیک نیز بدل شده است. یعنی شاعر برش یا آنی از زمان را در قالب تصادیری به مخاطب ارائه میدهد و او را در لمس عواطف خود شریک میکند.
علیرغم طرفداران بسیار قالب رباعی به دلیل کوتاهی و علاقه مخاطب امروزی به شعر کوتاه، تعداد رباعیسرایان و کسانی که به طور جدی به این قالب بپردازند کم است. هرچند تعداد کثیری رباعی مینویسند اما به راحتی میتوان سره را از ناسره جدا کرد چرا که چند آسیب جدی در رابطه با رباعی وجود دارد که اگر رعایت نگردد شاعر به خیل رباعیسرایان ناموفق روزگار میپیوندد. جناب اسماعیلی اراضی در یکی از مقالات سایت در قسمت به علاوه نقد با تفصیل بیشتری به آسیبهای رباعی پرداختهاند که دوستداران این قالب و حتی دوستنداران آن میتوانند به مطالعه بپردازند. چرا که آنها که در این قالب شعری نمیسرایند هم بهتر است به تشخیص نمونه خوب و بد آن مجهز باشند.
اما اصلیترین آسیب، نوشتن سه مصرع برای یک مصرع است که البته خدا را شاکرم در آثار جناب امینی با چنین مسئلهای رو به رو نشدم. مسئله دیگر برخلاف عیب اول نداشتن پایان بمدی مناسب است. یعنی مصرعی که ضربه نهایی را بزند و مخاطب را درگیر کند. میتوانم بگویم از بین این سه رباعی رباعی دوم تا حدی دچار این مشکل است. البته من فکر میکنم علت دقیق آن بخاطر قافیه مصرع آخر باشد. نمیگویم این قافیه مناسب نیست اما گاهی ما میتوانیم به خوب یا متوسط اکتفا نکنیم و یک پله بالاتر را نگاه کنیم. هرچند اگر اشتباه نکنم بار به معنای ثمر به کار رفته است اما فمر میکنم با توجه به تصویر حیرتانگیز مصرع قبل این مصرع نیز میتواند خیلی بهتر باشد. به این کلمات توجه کنید : بوسه، ریشه، دماندن(به بوسهای ریشه دماند). این مصرع سرشار از پیچیدگی خیال و حسآمیزی است. بزرگان شعر شاعر را ماده پلنگی تشبیه میکنند که بچههای ضعیفش را فدای بچههای قوی میکند. یعنی فرزند بیمارش را خودش میکشد تا چند فرزند سالم داشته باشد. شاعر خوب هم کسی است که بیتعصب بتواند بیت یا شعری نه چندان خوب را کنار بگذارد. در مورد رباعی دوم من سیاست کوبیدن و ساختن یا به قولی چکشکاری را انتخاب میکنم. اما در مورد دو رباعی دیگر هرکدام دارای تشخصی هستند.
اما در مورد رباعی اول باید بگویم به نظرم بسیار رباعی خوبو کاملی است. شاعر گویی دایتانی کوتاه را در دو بیت خلاصه کرده است. همانطور که در ایراد به شعری تک تک عیوب شمرده میشود در مدح شعر نیز باید به دنبال دلیل خوب بودن شعر گشت.
علت اصلی خوب بودن این رباعی پیوستگی و ملموس بودن تصاویر است. شاعر آهی را تصور میکند و مخاطب با این آه از سیگار میگذرد و در قالب ابری در جان شاعر میبارد. شاید بشود گفت تصویر آنچنان که باید جدید نیست اما آنچه این رباعی را متشخص میکند توجه به ظرایف و به اندازه بودن همه چیز است. این نوع بیان یک تصویر و توجه به ظرایف در نوشتن شعر دارای اهمیت بالایی است. چرا که دقیقا همین مسئله موجب تفاوت آثار حافظ با همنوعان و دیگر شاعرانی شده است که اشعاری حتی با ردیف و قافیه و وزن مشترک با حافظ داشتهاند.
رباعی سوم مقداری مرا یاد رباعیهای جلیل صفربیگی انداخت. این نوع ناتمام گذاشتن جملهها و حدس ادامه شعر به مخاطب از جمله شگردهای پررنگ آقای صفربیگی ست. من این رباعی را هم بهخاطر نوع گفتکان دوستداشتم اما فکر میکنم اگر در دنیای امروز شاعری بخواهد از داستانهای کهن مثل لیلی و مجنون و شیرین و فرهاد استفاده کند باید حتما معجزهای در آستین داشته باشد که بتواند شعرش را بسیار متفاوت از دیگر روایتها جلوه دهد. چرا که از این چند داستان در قرون گذشته در انواع و اقسام بیانها استفاده شده است. با اینحال از آنجا که به شخصه بنده رباعیهایی با این نوع بیان مضمونم اگر پایه سلیقه در میان باشد این رباعی را هم دوست داشتم. ممنونم از جناب امینی بابت ارسال رباعیهایشان، برای ایشان آرزوی بهروزی دارم.