عنوان مجموعه اشعار : اهرم سکوت
شاعر : راضیه قاسمی(میم راز)
عنوان شعر اول : خونه تکونی زن شاعرخونه تکونی زن شاعر تماشایی ست
تو یه دسش دستمال و تو دست دیگش چایی ست
هی زیر لب می خونه شعر نیمه کارش رو
خونش کلاسیکه و شعرش سبک نیمایی ست
###
رو در و دیوار خونش غبار تکراره
لیوان چایی بوی زهم شعراشو داره
شیشه ها رو پاک می کنه منظره زیبا شه
باید که فصل تازه ای به خونه بیاره
###
آهنگ میزاره می رقصه روی چار پایه
زیباتر از شادی نداره هیچ سرمایه
می تکونه تمام غم هاش رو با یه لبخند
با دلخوشی این بار می خواد بشه همسایه
###
خسته میشه، جاش زیر میز آشپزخونست
این بهترین جا واسه ی یه زن دیوونست
یه چرت با آهنگ سال پیر می چسبه
این جا یه کنج دنجه،خستگیش بهونه است
###
آخر کاری دنبال قرصای سر درده
توی کابینت دنبال قافیه می گرده
چاییش یخ کرده و شعرش ناتموم مونده
چای یه شاعر همیشه تلخ و کمی سرده
عنوان شعر دوم : ..
عنوان شعر سوم : ..
خانم راضیه قاسمی سلام.
اینکه ما از زندگی و حیات و ممات مردم زمانه خود برای متنمان استفاده کنیم، به تنهایی برای خلق اثری هنری کفایت نمیکند؛ شاید هم چنین متنهایی با تلفیق با ملودی، جانی بگیرند و در فرهنگ عامه، چند روزی یا چند ماهی یا چند سالی به حیات خود ادامه دهند اما برای خالق متن، عموماً شهرتی ندارند و بیشتر خواننده و خالق ملودی از این شهرت نفع میبرند. ترانهسرا، باید اثری را خلق کند که توانایی درخشیدن، همپای ملودی و صدای خواننده را داشته باشد و چنین کاری، برای خودش اصولی دارد نه در فارسی که در هر زبانی. شعر و ترانه و تصنیف، به رغم تمام تفاوتهایی که با هم دارند، مشترکات کمی هم ندارند و ترانه و تصنیف، به رغم تمام مشترکاتی که با زبان شکسته مردم کوچه و بازار دارند، تفاوتهای بزرگی با «شیوه بیانی» این زبان دارند:
توی قاب خیس این پنجرهها/ عکسی از جمعهی غمگین میبینم
چه سیاهه به تنش رخت عزا/ تو چشاش ابرای سنگین میبینم
داره از ابر سیاه خون میچکه/ جمعهها خون جای بارون میچکه
نفسم در نمیاد جمعهها سر نمیاد/ کاش میبستم چشامو این ازم بر نمیاد
داره از ابر سیاه خون میچکه/ جمعهها خون جای بارون میچکه
عمر جمعه به هزار سال میرسه/ جمعهها غم دیگه بی داد میکنه
آدم از دست خودش خسته میشه/ با لبای بسته فریاد میکنه
داره از ابر سیاه خون میچکه/ جمعهها خون جای بارون میچکه
جمعه وقت رفتنه موسم دل کندنه/ خنجر از پشت میزنه اون که همراه منه
داره از ابر سیاه خون میچکه/ جمعهها خون جای بارون میچکه [چند ماه بعد از قیام سیاهکل، اسفندیار منفردزاده تصمیم گرفت آهنگی متأثر از آن بسازد. او از شهیار قنبری خواست تا ترانهای درباره دلگیری غروب جمعه بنویسد. او همچنین از فرهاد خواست تا این ترانه را بخواند. این ترانه ابتدا تهیهکنندهای پیدا نمیکرد ولی خیلی زود به یکی از پرفروشترین صفحههای موسیقی ایران تبدیل شد.] زمانی محمد حقوقی درباره «شهر قصه» بیژن مفید نوشته بود [بیژن مفید (۲۲ خرداد ۱۳۱۴ در تهران – ۲۱ آبان ۱۳۶۳ لسآنجلس) نمایشنامهنویس ایرانی بود. از او نُه نمایشنامه انتشار یافته و بعضی از نوشتههایش به روی صحنه آمده و بیش از ۱۵۰ نمایشنامه رادیویی و تلویزیونی توسط او ترجمه و کارگردانی شدهاست. شهر قصه پرآوازهترین اثر بیژن مفید است] که نثر آهنگین ضعیفیست! دو دهه بعد، در نشستی اعلام کرد که بعد از اجرای رادیویی و صحنهای «شهر قصه» نظرش عوض شده و آن زمان، در ارزیابی «گونه ادبی اثر» دچار اشتباه شده؛ [درست هم گفته بود چون «شهر قصه» نه شعر بود نه ترانه، نه تصنیف] نمیدانم 20 سال دیگر هم قرار است همین بلا سر من هم بیاید یا نه (!) اما در حال حاضر، متن شما را نه در حوزه شعر و نه در حوزه ترانه اثر موفقی نمیبینم. [شاید گونهی ادبی و هنری دیگری تا آن موقع، خودی نشان دهد.] دوستان منتقد در نقدهای گذشتهی خود به استعداد شما اشارهها داشتند که مطمئناً دلایلشان در متنهاشان مشخص است [گذشته از اینکه آثار پیشین شما هم متفاوت از اثر فعلیاند]با این همه بنده با آنکه در بخش استعدادشناسی دوستان، با آنها متفقالقولام اما معتقدم «استعداد بالقوه» باید بدل به «بالفعل» شود و همچنان معتقد به حفظ کامل وزن عروضی در ترانهام [گرچه در موارد اندکی شاهد موفقیت آثاری بودهایم که از «شعر» آمده بودند و با ملودی، خوب جفت و جور شدند] همچنین معتقدم نه شعر و نه ترانه، جای «توضیح دادن» نیست جای «توصیف کردن» است در حالی که «خونه تکونی زن شاعر» با «توضیح دادن» عملاً بدل به «نقضیهی ترانه پاپ» شده؛ نقیضهها اغلب در برنامههای فکاهی یا طنز [نه فقط در ایران، که در جهان] وارد این حیطه میشوند، یا برخی ترانهسرایان [حتی عمران صلاحی هم در سالهای پیش از 57 چند تجربه از این دست داشت البته نه با نام خودش!] برای تبلیغاتِ کالایی خاص، اجرایی طنزآلود از آثار پاپ و رپ را ارائه میدهند. تازه همهی اینها موقعی پذیرفتنیست که کار شما وارد حوزه ترانه شده باشد [که به نظر من نشده و در چارچوب «متن با زبان شکسته» مانده است] شما ممکن است [چرا بگوییم ممکن؟! حتماً!] در سال 2021، که تقریباً میشود هر بیانی را با ملودی، اجرا کرد، با این نظر موافق نباشید اما از من بشنوید که این وضعیت، گذراست! و در نهایت، به «نظمی ساختارمند» بدل خواهد شد که در آن دیگر، هر خوانندهای نتواند با چپ و راست حرکت دادن دستهایش مثلاً متن کتاب آموزش راهنمایی و رانندگی را به عنوان موسیقی اجرا کند! اینکه شما سعی کردهاید به کل قصه، قافیه را هم اضافه کنید چندان کمکی به کل اثر نکرده چون مشکل در «مشکل وزن» و «نقضیهگویی» و «توضیح دادن وضعیت» است. سوال مهم این است که متن شما چه تفاوتی با متنی طنز در «صبح جمعه با شما» دارد که با تنبک خوانده شود یا اصلاً اگر قوافی را حذف کنیم و به شکل پشتِ سر هم سطرها را بنویسیم با متنی طنز در مجلههای «توفیق» یا «گلآقا» چه تفاوتی دارد؟ بخش اعظم متونی که اکنون به عنوان موسیقی رپ [یا هر چه که میخواهیم اسماش را بگذاریم] اجرا میشود، بهترش را میتوانیم در دورههای مختلف مجله «توفیق» پیدا کنیم. اینکه چه مسیری را میخواهید ادامه دهید انتخاب شماست اما اینکه با این انتخاب، موفق شوید یا نشوید، انتخاب شما نیست امتحان زمانه است. پیروز باشید.