عنوان مجموعه اشعار : ۰۰۰۱-۴
شاعر : مهران عزیزی
عنوان شعر اول : ۰۰۰۱-۴۱من لال میشوم، چمدان حرف میزند
چشمان خیره جای زبان حرف میزند
هر روز زنده میشود این قصه بارها
یعنی سکوت آخرمان حرف میزند
حالا که رفتهای همهی فصلها یکیست
دیگر تمام سال خزان حرف میزند
اینجا غروبها... (و امان از غروبها)
از رفتنت زمین و زمان حرف میزند
بغضی که خانهزاد گلوی مؤذن است
در سوز لا الهِ اذان حرف میزند
آن اتفاق، آن چمدان، آن غروب، آن...
این شهر سالهاست از آن حرف میزند
عنوان شعر دوم : --
عنوان شعر سوم : --
میان روایت و توصیف تفاوت اساسی وجود دارد. شعر شما میان این دو معلق است و با وجود همۀ زحمتی که کشیدهاید و بیتهای زیبایی که دارد، نتوانسته است از بند این بلاتکلیفی رها شود و به همین دلیل آسیب دیده است.
ظرفیت ایجاد یک روایت در شعر شما وجود داشته است. شما هم به این ظرفیت آگاه بودهاید و سعی کردهاید در این حوزه، هنرآفرینی کنید. ارتباطی که میان آغاز و انجام شعر برقرار شده است، نشانگر همین تلاش است.
شعر این گونه شروع میشود:
من لال میشوم، چمدان حرف میزند
چشمان خیره جای زبان حرف میزند
عناصری در این بیت وجود دارد که همه میتواند شروع کنندۀ یک روایت از رفتن، ترک کردن و پایان گرفتن یک ارتباط باشد: چمدان و سکوت. یکی از عناصر تشکیل دهندۀ روایت کسی است که چمدان به دست گرفته است، خود چمدان به عنوان شیئی که در اینجا برجسته سازی شده و اهمیت پیدا کرده است و راوی شعر که در سکوت و بهت زدگی شاهد ماجراست.
شعر چنین هم تمام شده است:
آن اتفاق، آن چمدان، آن غروب، آن...
این شهر سالهاست از آن حرف میزند
بازگشت به همان ماجرا. سکوتی که شاید همچنان در گلوی راوی مانده است ولی به جای او ماجرا زبان زد همگان شده است. چه اتفاقی باعث شده است که این جابجایی صورت بگیرد؟ چرا با وجود سکوت راوی، ماجرا به نقل دهان همه بدل شده است؟ آن چمدان چگونه در حافظه همه اهمیت پیدا کرده است؟ اینها می توانست آن روایت را کامل کند و به آن شکل و انسجام بدهد اما در طول شعر، شاعر و شعر دربارۀ این مسائل ساکت است و به جای آن سعی کرده است با استفاده از قافیه و ردیف، مضمون سازی کند. مضمون سازی هایی که شاید در افق یک بیت خوب باشد اما در کل باعث شده است ظرفیت روایی شعر از دست برود.