حالا نوبت جزئیات است



عنوان مجموعه اشعار : چند قطعه کوتاه
عنوان شعر اول : گل و خار
جایی که خار،
وقتی که خس،
در ریگزار مرده‌ ی این روزگار شوم نشست

جایی که غنچه،
گاهی که گل،
در انزوای باغچه پرپر شد و شکست...

تو ناامید، هیچ زمان و مکان نباش
که در کنار پنجره
یک کاکتوس پیر گلی تازه داده است


عنوان شعر دوم : عطسه
به عطسه های لحظه‌ های کوچکِ جدا شدن ز خویش
ضمیرِ مستِ بیخودم گلایه میکند
که هیچ...
که هیچ...
که هیچ...

عنوان شعر سوم : مطرود
این گورِ فلک نکشته ناکامم کرد
مطرودِ رفیق و ‌‌‌‌خویش و ایامم کرد
این شد پی شعر و دین گرفتم شاید...
اما نه خدا، نه شعر، آرامم کرد


قطعه چهارم:(مقام انسانی)
گر عابد و گر زاهد خودخواهی باش
گر عارف و گر سالک در راهی باش
آدم! به خدا مقام تو نام تو نیست
انسان بشو و هر آنچه(آنکه) میخواهی باش


قطعه پنجم: (موش و گربه)
ای شیخ که تسبیح تو بر گوشم خورد
دین داری ات ای آمر حق هوشم برد
این باورِ من نبود که الله تله ست...
ای گربه! عبید بودم و موشم مرد
نقد این شعر از : روح‌الله احمدی
سلام دوست شاعر جوانم! خوشحالم که مراحل پیشرفت را در آثار شما می‌بینم. ماه‌ها پیش نوشتۀ شما را نقد کردم و گفتم که «از وزن و قافیه فراتر بروید». حالا با توجه به آثار اخیرتان باید بگویم که از وزن و قافیه فراتر رفتید و پیشرفت‌های چشمگیری را در نوشته‌هایتان می‌بینیم. البته که هنوز بسیار جای کار دارد. وقتی شاعر کلیات شعر را فرار می‌گیرد و عادت می‌کند که از آن‌ها استفاده کند، نوبت به جزئیات می‌رسد؛ جزئیاتی که گاه در مورد همان موارد کلی است! ظاهراً سعی می‌کنید در زمینه‌های مختلف و قالب‌های متفاوت طبع‌آزمایی کنید. این کار خوبی است چون هنوز که در ابتدای راه هستید، می‌توانید با این کار نکات زیادی را در زمینه‌های مختلف یاد بگیرید. مرحلۀ بعدی این است که از مجموع نکاتی که یاد گرفته‌اید، به بهترین شکل استفاده کنید و شاید آن موقع باشد که به سمت قالبی خاص حرکت کنید و بیشتر در آن قالب بنویسید.
«روان بودن» یکی از ویژگی‌های مهم شعر است! گاهی پیش می‌آید که وزن از نظر عروض درست است اما روان نیست! گاهی مضمون خوب است اما به دلیل جمله‌بندی نامناسب، اثر روان نیست! گاهی جمله‌بندی خوب است اما به دلیل ضعف در انتقال مفهوم، شعر در ذهن مخاطب روان نیست! شاعر باید بتواند همۀ این موارد را رفع کند تا روان‌ترین نسخۀ اثرش را ارائه کند. اول از همه به وزن بپردازیم.
در اثر اول شما، چند سطر کوتاه وجود دارد و چند سطر بلند. اگر سطرهای بلند را زیر هم بنویسیم، می‌شود:
در ریگزار مردۀ این روزگار شوم نشست
در انزوای باغچه پرپر شد و شکست
تو ناامید، هیچ زمان و مکان نباش
یک کاکتوس پیر گلی تازه داده است
تفاوت این چهار خط در چیست؟ بله؛ در وزن! به جز خط اول، باقی خطوط در وزن معروف و زیبای «مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن» نوشته شده است و در هر سه خط هم وزن کامل آمده است. فکر می‌کنید اگر در خط اول هم به همین شکل وزن را رعایت می‌کردید چه اتفاقی می‌افتاد؟ من تغییر کوچکی در آن ایجاد می‌کنم (بدون توجه به مضمون) تا دوباره شعر را با هم بخوانیم.
جایی که خار
وقتی که خس
در ریگزار مردۀ این روزها نشست
جایی که غنچه
گاهی که گل
در انزوای باغچه پرپر شد و شکست...
چطور شد؟ به نظر من که روان‌تر و دلنشین‌تر شد. در قالبی مثل نیمایی، علاوه بر درستی و غلطی وزن، باید به روانی آن هم توجه ویژه‌ای داشت؛ یعنی نیمایی‌های خوب، در حالی که از کوتاه و بلند کردن وزن‌ها استفاده کرده‌اند، روانی شعر را هم حفظ کرده‌اند و به آن آسیب نرسانده‌اند. البته که این نکته، که گاهی هم سلیقه‌ای است، در جایی صدق می‌کند که وزن درست باشد؛ چون اشتباه بودن وزن که قطعاً به روانی شعر آسیب می‌زند؛ مثل مصرع «این باورِ من نبود که الله تله‌ست» که در «نبود که» یک هجای کوتاه اضافی دارد و وزن را از دست داده است. این مصرع را اگر مثلاً «این باور من نیست...» می‌نوشتید، وزن درست می‌شد.
جمله‌بندی هم در روانی شعر تأثیرگذار است. جابه‌جایی ارکان جمله یا حذف یکی از ارکان می‌تواند زیبایی جمله را از نگاه مخاطب بگیرد؛ مثل مصرع «دین‌داری‌ات ای آمر حق هوشم برد» که بدون «را»ی مفعولی انگار چیزی کم دارد! حذف نشانۀ «را»ی مفعولی در شعر امروز پسندیده نیست و به‌نوعی بیانگر ضعف شاعر در جمله‌بندی موزون است. انتخاب واژه‌ها و جمله‌بندی خیلی مهم است. منظور شما از مصرع «اما نه خدا، نه شعر، آرامم کرد» این است که نه خدا و نه شعر آرامم نکرد! ما هم این را متوجه می‌شویم اما این جمله در گویش عامۀ مردم با فعل «آرامم نکرد» درست است. گفتم گویش عامۀ مردم چون در گویش‌های مختلف جمله‌بندی‌های متفاوتی وجود دارد که در جای خودشان درست هستند اما بهتر است شاعر طیف وسیع‌تری از مخاطبان را در نظر بگیرد. توجه به جزئیات در جمله‌بندی، یعنی گزینه‌های مختلف را بررسی کنید و ببینید کدام بهتر و دلنشین‌تر است. برای مثال «انسان بشو و هر آنچه می‌خواهی باش» بهتر است یا «انسان شو! سپس هر آنچه می‌خواهی باش» یا گزینه‌های دیگر!؟ با تغییر در جمله‌بندی، امکان دارد نوع خوانش و نوع تأکید بر واژه‌های مختلف تغییر کند. این جزئی‌نگری و وسواس در انتخاب و چینش واژه‌ها می‌تواند باعث خلق آثار قوی‌تری شود.
نکته‌ای هم دربارۀ واژه‌هایی مثل شیخ و دین و این چیزها بگویم. استفاده از این واژه‌ها در شعر امروز به رندی و زیرکی خاصی نیاز دارد و اگر شاعر خیلی رو بازی کند و ظریف ننویسد، اقبال مخاطب را از دست خواهد داد. مخاطب کشف را در شعر دوست دارد و از پیدا کردن ارتباط‌های ناملموس بیشتر لذت خواهد برد. هنر شاعر هم در همین ظرافت‌ها است وگرنه خیلی‌ها می‌توانند موزون‌نویسی کنند. راستی، مضمون نوشتۀ دومتان را (جدا از نوع پرداخت) دوست داشتم. حتماً با دقت بیشتر در جزئیات گوناگون و پرداخت مناسب‌تر، باز هم پیشرفت خواهید کرد و به‌زودی آثار به‌مراتب دلنشین‌تری را از شما می‌خوانیم. موفق باشید.

منتقد : روح‌الله احمدی

روح‌الله احمدی که گاهی به اسم «بلبل» طنز می‌نویسد. متولد ۱۳۶۸ تهران شاعر، نویسنده، طنزپرداز و مجری نوازنده و مدرس هارمونیکا (سازدهنی) کوهنورد و طبیعت‌گرد - نویسنده و طنزپرداز مطبوعات و نشریات مختلف از جمله: رشد جوان و نوجوان، ماهنامه سپیده ...



دیدگاه ها - ۲
امیررضا مشک بید » یکشنبه 19 اردیبهشت 1400
سلام. خیلی ممنونم از شما آقای احمدی. پس سعی من در ادامه علاوه بر تلاش برای تداوم همین قدم های کوچک فعلی ام بر این خواهد بود که در نحو و جمله بندی دقت بیشتری به خرج بدهم و به روانی وزن توجه بیشتری داشته باشم. البته به امید خدا بعد کنکور با وقت و دقت و جدیت بیشتری. ممنونم بابت نکات سازنده تان.
روح‌الله احمدی » دوشنبه 20 اردیبهشت 1400
سلام. خواهش می‌کنم. مطمئناً اگر وقت بیشتری صرف کنید، زودتر به نتیجه می‌رسید. منتظر آثار خوبتان هستیم.

برای ارسال نظر وارد پایگاه شوید.