تفاوت عمده داستان و شعر در این است که در اولی «اتفاق» در «روایت» می‌افتد اما در دومی «اتفاق» در «زبان» می‌افتد




عنوان مجموعه اشعار : صاد
شاعر : حسین صادقی


عنوان شعر اول : پدر
دیرتر بر میگردد
با دستهایی سیاه تر
می گوید:
قرار است رئیس
ماشین زنش را عوض کند

عنوان شعر دوم : پدر ۲
پدرم نقاش خوبی نیست
دستانش رنگی
لباسش رنگی
سفره مان اما...

عنوان شعر سوم : داربست ها
داربست ها
درختان بلندی اند
با گلهای آبی
نقد این شعر از : یزدان سلحشور
آقای حسین صادقی سلام.
در بحث نقد هنری [نقد شعر، نقد داستان، نقد فیلم و...] رویکردی وجود دارد که موافقان و مخالفانی دارد رویکردی که به ما می‌گوید طی نسل‌های متمادی، شگردهای اصلی و تثبیت‌شده به دلیل رسیدن به حد نهایی کیفیت هنری خود، دیگر جوابگو نیستند و نسل‌های بعدی، تنها راهی که برای‌شان می‌ماند دور زدن «اصل‌»ها و پرداختن به «فرع»هاست. از مخالفان اصلی چنین رویکردی، مثلاً در حوزه نقد فیلم، مسعود فراستی‌ست که همچنان بر اصول تثبیت‌شده در سینمای کلاسیک تأکید دارد و آثار پس از سینمای کلاسیک را فاقدِ قدرت قاطع هنری می‌داند تا قادر باشند اثری را در روندی تاریخی زنده نگهدارند. من شخصاً با وجود هم‌رأی بودن با او در این جمله طلایی که «فیلم کلاسیک حتی بدش هم خوب است!» معتقدم از یک مقطع زمانی به بعد، باید رویکردها را عوض کرد و از «حاشیه»، یک «اصل» جدید ساخت با این همه به هر حاشیه‌ای هم به چشم یک موفقیت نگاه نمی‌کنم چون این بحثی که به آن پرداختم یک سری ملزوماتی می‌خواهد تا با موفقیت قرین باشد. آثار شما، در همین حوزه قرار می‌گیرند یعنی سراغ مواردی رفته‌اید که در اکثر و اغلب موارد، رویکردهای حالا کلاسیک‌شده شعر مدرن، آن را فرع قضیه انگاشته‌اند و یا بخشی از یک شعر بوده و یا بخش ناگفته‌ای از یک شعر بوده. این رویکرد البته ذهن جستجوگر شما را به مخاطب معرفی می‌کند اما پیروزی‌ها و شکست‌هایی را در کنار یکدیگر دارد.
پیروزی‌ها:
یک. در شعر نخست [پدر 1]، روایتگری در شعر شما پررنگ‌تر است البته نه در «نوشته‌ها» بلکه در «نانوشته‌ها»ی متن.
دیرتر بر می‌گردد
با دست‌هایی سیاه‌تر
می‌گوید:
قرار است رئیس
ماشین زنش را عوض کند
در سپیدخوانی متن، ما روایت فرزندی را می‌بینیم که پدرش به این دلیل با دست‌هایی سیاه‌تر از همیشه به خانه برگشته چون رئیس‌اش تمام کارهای شخصی‌اش را هم به او می‌سپارد از جمله تعمیر ماشین زنش را و اعلام اینکه قرار است این ماشین عوض شود، می‌تواند دلیل‌اش این باشد که پدر در تعمیر این ماشین شکست خورده و چه بسا که بیکار هم شده باشد چون با عوض شدن ماشین، احتمالاً دیگر، نیازی به حضور او در محل کارش نباشد. این نوع روایتگری که «روایتگری، بدون روایتگری‌ست» [روایتگری نامشهود] تأثیری مستقیم بر ایجاد ذهنیت مثبت مخاطب در قبال این شعر دارد.
دو. در شعر دوم [پدر 2]، آن روایتگری ناپیدا جایش را به سپیدخوانیِ حاصل از اجتماعِ «حذف به قرینه معنوی» و «استعاره حاصل از اجماع کلامی کاربران زبان» داده است.
پدرم نقاش خوبی نیست
دستانش رنگی
لباسش رنگی
سفره‌مان اما...
بخش سپیدخوانی متن شامل این نکته است که سفره خانوانده از نگاه فرزند، «بی‌رنگ» است یعنی در یک کلام، هرچه پدر کار می‌کند، دخل‌شان به خرج‌شان نمی‌رسد و چون یک «موقعیت» را آفریده، از یک شعار صرف ارتقاء یافته و به شعر رسیده است.
سه. سپیدخوانی در شعر سوم [که خلاف دو شعر نخست، چندان وابسته به نام‌اش نیست]؛ شاعر با تکیه بر نوعی بازی زبانی به خلق یک موقعیت رسیده است.
داربست‌ها
درختان بلندی‌اند
با گل‌های آبی
در واقع ترکیبی بودن کلمه داربست به خلق این موقعیت بسیار کمک کرده مخاطب احتمالاً این کلمه را «دار»بست می‌خواند که با توجه به خطرناک بودن کار روی داربست‌ها برای کارگران و اینکه «دار» یکی از معانی‌اش، مترادف وسیله‌ای برای کشتن است با تشبیه‌ شدن‌شان به درختان بلند، به تصویر مورد نظر شاعر دست می‌یابد؛ غیر از اینکه داربست‌ها معمولاً با محافظ‌های نایلونی آبی پوشانده می‌شوند که در اینجا بدل به کشف شاعر می‌شود که آن‌ها را به شکل پوسیده و تکه تکه شده «گل‌های آبی» می‌خواند که با توجه به حضور درختان، کاربرد گل‌ها در شعر به «صنعت تناسب» می‌انجامد که شاید سپیدخوانی دیگری باشد در اشاره به فضای قبرستان و گل‌های ریز آبی‌ای که در فضای میان قبرها می‌رویند.
شکست‌ها:
همه‌ی این رویکردهایی که عرض شد در بخش روایت شعر اتفاق می‌افتند و احتمالاً برای کسانی که ذهنیت مشتاق روایت داستانی دارند می‌تواند جذاب باشد اما در «اجرا»ی شعری هر سه اثر، چقدر موفق بوده است شاعر؟ و در نهایت، چقدر توانسته به کف یا سقف انتظار مخاطبانی که معیارهای شعر موفق را در «اجراهای حالا کلاسیک‌شده شعر مدرن» دیده‌اند، نزدیک شود؟ تفاوت عمده داستان و شعر در این است که در اولی «اتفاق» در «روایت» می‌افتد اما در دومی «اتفاق» در «زبان» می‌افتد. در هر سه شعر، «اتفاق»ها در «روایت» رخ داده حتی در شعر سوم که شاعر از دو صنعت «ایهام» و «تناسب» هم استفاده کرده. شعر موفق، به گمان من شعری‌ست که ابتدا به «زبان» و «اجرای زبانی» بپردازد [حالا این اجرا می‌تواند در شکل «سهل و ممتنع»اش باشد مثل غزل سعدی و شعر سپید شاملو یا در شکل پرصنعت‌اش باشد مثل شعر حافظ و بیدل و فروغ فرخزاد و سپهری] اگر شاعر بتواند «روایت» را هم با «زبان» تلفیق کند، آن وقت شاهد آثار درخشانی خواهیم بود از همان نوعی که فراستی می‌گوید «کلاسیک‌های بد هم خوب‌اند!» شما بخشی از راه را رفته‌اید اما مطمئن نیستم که بر شعر مدرن 100 سال اخیر ما، چه به شکل تثبیت‌شده و چه به شکل تجربی‌اش اشراف کامل داشته باشید. از این زاویه وارد شوید. پیروز باشید.

منتقد : یزدان سلحشور

یزدان سلحشور متولد 13 آذر 47 در رشت. شاعر، نویسنده، منتقد[ادبی-سینمایی]،مدرس، ویراستار،روزنامه‌نگار داور دو دوره جایزه جلال آل‌احمد و دو دوره جشنواره شعر فجر و جوایز ادبی دیگر از جمله جایزه نیاوران



دیدگاه ها - ۱
حسین صادقی » سه شنبه 28 اردیبهشت 1400
سلام استاد سلحشور از بذل توجه شما سپاسگزارم

برای ارسال نظر وارد پایگاه شوید.