اگر می‌خواهید ترکیب‌های نو بیاورید بگذارید به قدر کافی صاحب تجربه شوید




عنوان مجموعه اشعار : عاشقانه
شاعر : فرحناز حق شناس


عنوان شعر اول : خاطره ها
می جود
خرخره ی
خ ا ط ر ه ها
را بن بست خیالم

قرارهای بی قرار
چشم دوخته اند
به تقویم نیامدنت



عنوان شعر دوم : گلدان
خنیاگری عاشق
سرکش و آرام
می خرامد در من

دستانی پینه بسته
میوه های نور در دستم می آیم
از مه آلوده ترین باغها
در دامنم
تنهایی باغچه جوانه می زند

فارغ از درک تیرگی ها
جوانه می زنند
هزاران زن در من

دستانی پر از غزل
عجین شده ام با ذهن آسمان
ناقوس ها عشق می نوازند
برای ساحت باران

گلدانی پر ازخاطره می گذارم
بر طاقچه های امید


عنوان شعر سوم : زلیخا
رها نمی کنم
آغوش نگاهت را
پس نمی گیرم
سالهاست در چمدان کهنه
خاک می خورد
کتاب رسوایی زلیخا
نقد این شعر از : یزدان سلحشور
خانم فرحناز حق‌شناس سلام.
ما در اینجا یک خبر بد داریم یک خبر خوب. اول کدام‌اش را بگویم؟! با خبر خوب شروع می‌کنم: شما استعداد دارید استعداد ترکیب کردن حس و تغزل و لحظه‌ی روایت را دارید. این خبر واقعاً خوب‌ست چون خیلی‌ها چنین استعدادی ندارند اما خبر بد این است که خیلی کم خوانده‌اید و احتمالاً در این کم‌خوانی، آثار باکیفیت را هم کمتر خوانده‌اید و در نتیجه مثل خوش‌نویسی هستید که بدون سرمشق گرفتن می‌خواهد «میرعماد» شود خُب نمی‌شود! استعداد و شور و شهود، بدون مطالعه عمیق و گسترده، بدون یادگیری نتیجه‌بخش نیست بنابراین باید نکاتی را عرض کنم:
رفتن به سمت «شعر منثور» [شعری که از وزن عروضی عاری‌ست؛ حتی در حد «شعر سپید»، که وارد «بحور عروضی» می‌شود اما در نهایت با استفاده از «سکته‌های ملیح» از وزن خروج می‌کند و به موسیقی طبیعی زبان می‌پیوندد (برای درک بهتر چنین روندی در «شعر سپید»، لطفاً به فصلی که دکتر شفیعی کدکنی در کتاب «موسیقی شعر» به آن اختصاص داده رجوع شود)] در مرحله‌ی نخست، دو خطر دارد: اول. در غلطیدن به نثر شاعرانه و دوم. برخورداری حداقلی از تأثیرگذاری شهودی بر مخاطب. شما از خوان اول [هفت خوان/ فرهنگ فارسی معین/ ( ~. خا)(اِمر.)1- هفت دشواری و کار سخت برای رستم به هنگام نجات کیکاوس وقتی که در مازندران دربند بود. 2- هفت دشواری و کار سخت برای اسفندیار در جنگ با ارجاسب . 3 - کنایه از: دشواری های سخت و زیاد] خوشبختانه گذر کرده‌اید اما در خوان دوم، منتظرِ عبور از آن‌اید. مشکل، کجاست؟ شاعرانی که معمولاً از خوان اول به سلامت عبور می‌کنند در خوان دوم، اغلب به جای توصیف کردن یا تصویرگری، سعی می‌کنند با اتکاء به ترکیب‌سازی، مسیر را هموار کنند و در بیشتر موارد هم به دلیل آنکه به قدر کافی با شعر پیش از خود آشنایی ندارند، از ترکیب‌هایی استفاده می‌کنند که پیش از آغاز به شاعریِ ایشان، بارها استفاده شده و دیگر رمقی در تن این ترکیب‌ها نمانده است [برای آشنایی با اهمیت «ترکیب‌سازی» و «پرهیز از ترکیب‌های بارها استفاده شده»، لطفاً رجوع شود به کتاب «صور خیال در شعر فارسی» دکتر شفیعی کدکنی]‌ اتفاقی که در هر سه شعر شما هم شاهدش هستیم در ترکیب‌هایی چون: بن‌بست خیالم، تقویم نیامدنت، قرارهای بی‌قرار، خنیاگری عاشق، میوه‌های نور، مه‌آلوده‌ترین باغ‌ها، تنهایی باغچه، ساحت باران، طاقچه‌های امید، آغوش نگاهت و چمدان کهنه. البته این طور هم نیست که دست شاعر در استفاده از ترکیب‌های پیشین بسته باشد اما باید به شکلی از آن‌ها استفاده کند که «اجرا»ی باکیفیت‌تری نسبت به نسخه‌های قبلی داشته باشند که استاد این کار، حافظ است. از این‌ها که بگذریم دو نکته دیگر را هم باید مدِ نظر قرار داد: اول اینکه اگر شاعری می‌خواهد ترکیب‌های نو بیاورد، این در مرحله‌ی آغازین کارش نباید باشد چون موفق نخواهد شد. ترکیب‌سازی یک تخصص منحصر به فرد است که تجربه و تخصص بالا می‌خواهد و دوم اینکه دیگر دوره ترکیب‌سازی و ترکیب‌سازان سرآمده چون در ادبیات هزار ساله ما، کلاسیک‌گویان، آن را به اوج رساندند و در ادبیات نو هم، نادرپور و سپهری و شاملو، چنان جلوه‌ای به بالاترین حد از ترکیب‌سازی بخشیدند که بعید به نظر می‌رسد کسی بتواند به این زودی‌ها از آنها عبور کند مگر اینکه خلاف‌اش ثابت شود! چاره چیست؟ «توصیف»، تنها مسیرِ باقی مانده‌ی پیشِ روست. مسئله دیگر، این است که مخاطب چگونه باید بعضی از این تصاویر را مجسم کند؟
می‌جود
خرخره‌ی
خ ا ط ر ه ها
را بن بست خیالم
[ترجمه‌اش به نثر می‌شود این: «خیال من که مثلِ یک کوچه بن‌بست است دهانش را باز کرده و با دندان‌هایش دارد خرخره خاطره‌ها را می‌جود» چه ارتباط ارگانیک یا غیرِ ارگانیک زبانی و بیانی میان این اجزاء وجود دارد؟ بین خیال و بن‌بست یا بن‌بست و جویدن یا خرخره و خاطره چه نسبت دال و مدلولی وجود دارد؟ چنین روندی مسلماً اشتباه است اما شاعر می‌توانست از مسیر توصیف، ارتباطات دال و مدلولی را در پاراگراف بسازد. چطور؟ یکی از راه‌هایش استفاده از اسلوب معادله است که در سبک هندی ما به اوج هنری خود دست پیدا کرده است. (برای اشراف بیشتر، لطفاً به «شاعر آیینه‌ها: بررسی سبک هندی و شعر بیدل دهلوی» دکتر شفیعی کدکنی مراجعه شود و مخصوصاً مقدمه مفصل آن به دقت خوانده شود؛ همچنین به «گردباد شور جنون، تحقیقی در سبک هندی و احوال و اشعار کلیم کاشانی» شمس لنگرودی و مقدمه‌اش.)]
در این بین البته، موفقیت‌هایی هم دارید که می‌تواند آغازی بر روند جدید آثارتان باشد مثل خاک خوردن کتاب رسوایی زلیخا در چمدانی کهنه اما متأسفانه ساز و کار سطرهای پیش از این توصیف، با آن تناسبی ندارد و غیر از عدم تناسب، این سطرها توضیحی هم هستند. توضیح، متعلق به شعر نیست. متأسفانه، این هم از مشکلاتی‌ست که شاعران، در خوان دوم گرفتارش می‌شوند و سعی می‌کنند با آمیختن «احساسات» و «توضیح»، به شعر برسند. پیشنهاد می‌کنم برای آنکه خیلی سریع بتوانید از این خوان بگذرید غیر از افزایش تمرین‌های شعری خود، حتماً کتاب‌ها «شعر نو از آغاز تا امروز» محمد حقوقی و «تاریخ تحلیلی شعر نو» شمس لنگرودی را بخوانید. در بازار کتاب، شاید چندان در دسترس نباشند اما در کتابخانه‌های عمومی نهاد کتابخانه‌های کشور در دسترس‌اند. منتظر آثار تازه‌تان هستیم. پیروز باشید.

منتقد : یزدان سلحشور

یزدان سلحشور متولد 13 آذر 47 در رشت. شاعر، نویسنده، منتقد[ادبی-سینمایی]،مدرس، ویراستار،روزنامه‌نگار داور دو دوره جایزه جلال آل‌احمد و دو دوره جشنواره شعر فجر و جوایز ادبی دیگر از جمله جایزه نیاوران



دیدگاه ها - ۰

برای ارسال نظر وارد پایگاه شوید.