عنوان مجموعه اشعار : Arta
شاعر : Arta Sobhkhiez
عنوان شعر اول : چند کام زندگیزندگی با همه ی عظمتش
ختمی چون وصال بازدم نخواهد داشت،
اگاه باش که زندگی، چرتی کوتاه یست که پرتوی،عیش نوش هایش،
و تلاطم و خروش هایش همچو رویا در پیوستگی شب و روز گذران است!
حال که زیستن را پذیرفتید
و موقت بودن ان را درک کردید،
کیفیت خواب خود را بالا ببرید...
یک فنجان عشق و چند حبه ایمان قبل از ارامیدن در بستر مرگ، در زندگی پیشنهاد میشود
عنوان شعر دوم : مسیر زندگیزندگی همچو خطوط اتوبوس رانی را میماند
مبداء و مقصد مشخصی دارد،
و ما مسافرانی موقت سوار بر این روزگاریم،
همه در گذریم، در گذر این گذرگاه زندگی
گاه در پستی و بلندی هایش و گاه در فراغ،
پس بیائید در حال زندگی کنیم
نه اینکه حال را غنیمت بشمریم،
بلکه با این فهم که هر گذشته یی زمانی حال بوده و هر آینده ایی هم زمانی حال خواهد شد،
تشخیص شعر با غیرِ شعر، چندان دشوار نیست. تصور عمومی شاید این باشد که شعر نو و به ویژه شعر منثور به هر کلامی گفته میشود که سطرنویسیاش زیرِ هم باشد و این تصور عمومی، از دیرباز، هم محلِ شوخی و تمسخر مخالفانِ شعر نو بوده هم نقطهی آغازین به خطا رفتنِ شاعران جوان. [حتی در دهههای اخیر هم در سریالهای تلویزیونیای چون آثار مهران مدیری با ایده شوخی شده که مدیری لیست خرید کلانتری را زیر هم نوشته و بعد به ناچار در مجلس شعری میخواند و همه میگویند: «به به!»] سطرنویسی شعر نو، علتِ شعر شدن آن نیست، معلول شعر شدن آن است تا به بهترین موسیقی کلامی برای خواندناش برسیم. شعر منثور را اگر مثل نثر هم بنویسیم، مجبوریم که مثل شعر بخوانیم چون شعر است. به این شعر مشهور سیدعلی صالحی توجه کنید که من عمداً سطرها را پشتِ سر هم نوشتهام: «سلام! حال همهی ما خوب است ملالی نیست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خیالی دور، که مردم به آن شادمانیِ بیسبب میگویند با این همه عمری اگر باقی بود طوری از کنارِ زندگی میگذرم که نه زانویِ آهویِ بیجفت بلرزد و نه این دلِ ناماندگارِ بیدرمان! تا یادم نرفته است بنویسم حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بود میدانم همیشه حیاط آنجا پر از هوای تازهی باز نیامدن است اما تو لااقل، حتی هر وهله، گاهی، هر از گاهی ببین انعکاس تبسم رویا شبیه شمایل شقایق نیست! راستی خبرت بدهم خواب دیدهام خانهای خریدهام بی پرده، بی پنجره، بی در، بی دیوار ... هی بخند!...» باز هم تأکید میکنم که تشخیص شعر و غیرِ شعر حتی برای کسی که شعر ننوشته اما تنها با زیر هم نویسی سطرها خواسته به شعر برسد، مشهود است. مقایسه کنید با متن خودتان که پشت سرهم سطرها را مینویسم: «زندگی با همه ی عظمتش ختمی چون وصال بازدم نخواهد داشت، آگاه باش که زندگی، چرتی کوتاهیست که پرتوی، عیش نوش هایش، و تلاطم و خروش هایش همچو رویا در پیوستگی شب و روز گذران است! حال که زیستن را پذیرفتید و موقت بودن ان را درک کردید، کیفیت خواب خود را بالا ببرید...» این نخستین مرسولهی شما برای پایگاه نقد شعر است. اینجا دو خبر خوب و بد داریم: خبر بد این است که هر دو متن ارسالیتان با شعر فاصله معناداری دارند و خبر خوب این است که با توجه به جوانی شما، فرصت زیادی هست که به سمت شعر پیشروی کنید. متأسفانه در هر دو متن، حتی گزینههایی که در «ایده» شعر باشند اندکاند شاید فقط چرت کوتاهی بودن زندگی یا یک فنجان عشق و حبهای ایمان در متن نخست و شبیه بودن زندگی به خطوط اتوبوسرانی در متن دوم. البته با این نگاه، پیشتر از شما هم شاعران بسیاری به سراغ چنین ایدههایی درباره زندگی رفتهاند که مشهورترینِ این آثار و احتمالاً متقدمشان متعلق به فروغ فرخزاد و سهراب سپهری هستند. آنها «توضیح» ندادهاند توصیف کردهاند و به بیان «شعر» رسیدهاند:
زندگی شاید
یک خیابان دراز است که هر روز زنی با زنبیلی از آن میگذرد
زندگی شاید
ریسمانیست که مردی با آن خود را از شاخه میآویزد
زندگی شاید طفلیست که از مدرسه بر میگردد [که متعلق به شعر «تولدی دیگر» است که شعر مشهوریست از فروغ فرخزاد اما لزوماً بهترین کارش نیست و بهترین شعرهایش در کتابی که پس از مرگش منتشر شد، گردآمدهاند: ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد. بیان شعری فروغ فرخزاد در این کتاب آخرش، به گونهای بوده که پس از گذشت 55 سال، هنوز شاعران بسیاری متأثر بیان و ایدههای او شعر میگویند. این روند، منحصر به شاعران زن نمیشود و شاعران مرد هم بسیار متأثر از آثار او بودهاند.]
یا:
زندگی رسم خوشایندی است.
زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ.
پرشی دارد اندازه عشق.
زندگی چیزی نیست، که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود.
زندگی جذبه دستی است که میچیند.
زندگی نوبر انجیر سیاه، که در دهان گس تابستان است.
زندگی، بعد درخت است به چشم حشره. [کلاً زبان و بیان سپهری از «صدای پای آب» به بعد، آمیخته است با شهودی تأثیرگذار هم برای مخاطب عام هم برای مخاطب خاص. به یاد داشته باشیم که در شعرهای سپهری فقط با جهانبینی و ایده روبرو نیستیم «اجرا»ی شعری او منحصر به فرد است به گونهای که هر کس در این چند دهه خواسته از چند کیلومتری بیانِ شعری او هم بگذرد، منتقدان یقهاش را گرفتهاند که «کجا؟! این بیان، متعلق به سپهریست و شما «گرتهبرداری بیانی» کردهاید!»] پیشنهاد من این است که در مرحله اول، شعر، بسیار بخوانید و در مرحله دوم، شعر خوب بسیار بخوانید! خواندن دو کتاب «شعر نو از آغاز تا امروز» محمد حقوقی و «تاریخ تحلیلی شعر نو» شمس لنگرودی را هم توصیه میکنم که چون در بازار کتاب چندان در دسترس نیستند میتوانید با مراجعه به نزدیکترین کتابخانه عمومی نهاد کتابخانههای کشور، این کتابها را به امانت بگیرید. امیدوارم، هر چه سریعتر به شعر برسید تا بتوانیم برای مرسولههای بعدی پیشنهادهای بیشتری برای ارتقای شعرها داشته باشیم. پیروز باشید.