عنوان مجموعه اشعار : سری دوم
شاعر : پریسا رئوفی
عنوان شعر اول : افغانستانگفتیم ز پا فتاده باشد وطنی
گر مثله کنید و نخبگان را بکشید
گفتند زدیم به قلب افغانستان
فرمانده نوشته نخبگان را بکشید
عنوان شعر دوم : ساز شکستنهی از جام دلم خون میخوری و،هی از خون جگر ها میزنی دم
چه پررویی تو ای محبوب خوبم،تو روی سنگ پا را کرده ای کم
نمی دانی چه آمد بر سرم، هان،سراسر غم شد اندر جان من، غم
نه وصلت باشدم اکنون میسر،نه مرگ است چاره و درمان و مرهم
سیاه است این لباسم رنگ چشمت، ولی آن رنگ عشق و این به ماتم
همه روحم زمان رفتنت رفت، فقط مانده زمن یک جسم مبهم
کمی تب دارم و رویم چه زرد است،همانند گچی که خورده هی نم
زمین خوردم ز بس سویت دویدم،و بوسیده سرم را سنگ محکم
تو صد بارم مرا از خود برانی ،هنوزم بر وصال تو مصمم
چه ساز دلنشینی شد شکستن،دل من زیر و شد فریاد تو بم
چقدر سخت بود حرف دل نوشتن،مگر با چای و باشعری منظم
عنوان شعر سوم : خوابخواب دیدم که شبی آمدی و روح مرا
تو به آغوش خودت یک دفعه مهمان کردی
بوسه بر گونه و پیشانی و لب میزدی و
دست و دلباز شدی، مهرفراوان کردی
خواب دیدم که دمم دم خور عطر تن توست
جمله عشق مرا یکسره رمان کردی
باورم نیست هنوزم که به خوابی حتی
آنهمه نفرتت از من که تو پنهان کردی
دل من باز چرا یاد قدیم افتادی
《شعر را،صرف همین عشق پریشان کردی》؟
خود بگو این چه جفاییست که باما کردی
《دل من هرچه غلط بود فراوان کردی》
از خانم رئوفی سه شعر در سه قالب متفاوت را میخوانیم که میخواهم درباره هرکدام نکته هایی را بصورت مجزا بیان کنم البته قبل از ورود به متن کار گفتنی است که خانم رئوفی باتوجه به سن و سابقه کم در سالهای ورود به زندگی شاعرانه موفق بوده زیرا دغدغه ی وی را جدی یافتم و برداشتم این است که ایشان اگر کمی همت کنند و آزمون و خطاهای گوناگونی را تجربه کنند شعر به عنوان قسمت مهمی از زندگی اش خواهد بود.با این مقدمه کوتاه میخواهم وارد جزئیات اشعار ارسالی شوم و از کلی گویی پرهیز کنم:
شعر اول میتوانست یک رباعی باشد،اولین مشکل که ازین شعر به چشم میخورد فاقد قافیه بودن آن است و یک مورد سکته وزنی در مصرع سوم که حرف(به) خارج از وزن می باشدو با توجه به اینکه وزن رباعی بسیار منعطف هست ولی اینمورد را نمیشود با اختیارات وزنی نیز قبول کرد،دومین مورد ؛گنگ بودن ارائه معنا و مفهوم میباش؛فرم شعر مناظره محور بودن آن را نشان میدهد(گفتیم ،گفتند) یک نوع پرسش و پاسخ انگار!حال وقتی در جمله دنبال مرجع ها میگردیم سردرگم میشویم،که ها گفتند و چه ها گفتند؟میخواهم در همان بیت اول که شرطی میباشد دنبال مفهوم صریحی باشم،مساله وزن و فرم بیت را کنار میگذارم و اینگونه مینویسم:(گفتیم :اگرنخبگان را بکشید و مثله کنید وطن از پا می افتد _یا_وطنی که نخبگان آن را مثله کنید و بکشید از پا افتاده محسوب میشود )آنچه که به عنوانپیام بیت دریافت میکنیم این است ! البته شاید شاعر منظور دیگری داشته باشد اما برداشت من این است،حال ببینید که این پیام واضح چقدر سخت و گنگ بیان شده است!همچنان در بیت دوم نیز همان مشکل جاری است و هم اینکه حضور کلمه ی برجسته (فرمانده)ذهن را مشغول میکند که؛ فرمانده کیست؟ و یک مساله دیگر اینکه معمولا کلمه (فرمانده )به صورت مستقل در ادبیات دفاع مقدس ما شکل گرفته و بیشتر کاربرد دارد و اکثرا نقش مثبتی ارائه کرده است، اینجا یک نقش منفی میگیرد و ذهن را به سمت فرمانده دشمن میبرد و ما مرجع دوم را پیدا میکنیم که ( دشمنان گفتند)و این یک مناظره با دشمن میباشد.من به عنوانمخاطب منظور شاعر را دریافت میکنم ولی نه از ساختار شعر که از، در کنار هم قرار دادن سوژه ها و کلمات و ساختاری که ذهن خودم ایجاد میکند زیرا شاعر در بافت ساختار ضعیف عمل کرده است و پیام شعر بیشتر برایش اولویت داشته تا حتما آن را برساند و باتوجه به انتخاب عنوان افغانستان، نیز روشن میشود که شاعر بر ارائه پیام تاکید داشته است.
شعر دوم میتوانست شعر موفقی باشد اگر شاعر به چند مساله در باب سکته وزنی و ضعف زبانی و البته مساله قالب توجه بیشتر مینمود،قالب در شعر کلاسیک ابتدا بر اساس شکل آن شناخته میشود که آن هم بر اساس جایگاه قافیه میباشد،وقتی میگوییم فلان شعر در قالب مثنوی است بر اساس جایگاه قافیه این حرف را میزنیم یا وقتی میگوییم این شعر غزل هست باز هم با همان قانونیم،با توجه به جایگاه قافیه در این شعر که فقط مصرعهای زوج هم قافیه هستند باید گفت قالب این شعرقطعه میباشد اما قطعه تعریف محتوایی نیز دارد که با توجه به محتوای تغزلی این شعر و استقلال معنایی ابیات نمیشود عنوان قطعه بر آن نهاد ،هرچند اولین نقش قافیه ایجاد موسیقی است نه صرفا ایجاد قالب اما رعایت قوانین و قراردادهای شعر کلاسیک لازم هست و لازم تر برای کسی که در ابتدای مسیر شاعری ست.
علت آنکه میگوییم این شعر میتوانست موفق باشد بخاطر استفاده از تمثیلهایی مانند (سنگ پا،رنگ سیاهی لباس و چشم،نم خوردن گچ)و اصطلاحاتی مانند(خونجگر)_البته اگر به صورت خونِ جگر با کسره نمی آمد_یااصطلاح عامیانه (پر رو ) _میباشد که میتوانست زبان و لحن و تخیل تازه ای به شعر ببخشد ولی در همین اندازه که شاعر نگاهی به این نوع کاربردها دارد روزنه روشنی در ادامه شاعری وی میباشد.نکته بعدی که لازم میبینم به آن اشاره کنم دوگانگی زبانی است شعر بین زبان کهن و زبان نو درگیر است مثلا در مصرع دوم اصطلاح عامیانه (پر رو)در ذهن انتظاری ایجاد میکند تا زبان شعر به قولی امروزی تر باشد ولی در مصرع سوم کلمات کهنی مانند(هان ،اندر)در تقابل با این انتظار هست که سعی شاعر باید در رفع و یکنواخت کردن آن باشد.
و نکته مهم بعدی چند خطای وزنی از جمله در بیت چهار، ده و یازده میباشد .و در بیت ۹ منظور شاعر از کلمه(صدبارم)و(هنوزم) همان (صدبار هم )و(هنوز هم)میباشد که آن را بصورت محاوره نوشته که در غزل توجیهی ندارد.
درباره شعر سوم نیز چند نکته ابتدایی را لازم میدانم اشاره کنم؛نکته ای که درمورد قالب شعر قبلی گفتم در مورداین شعر نیز صدق میکند، در بیت اول به اجبار وزن کلمه (دفعه) باید (دَفه) خوانده شود ،در بیت سوم نیز به اجبار وزن مشدد خواندن کلمه(رُمان)صحیح نمیباشد البته رمان یک کلمه فارسی نیست و استفاده آن در شعر فارسی از لحاظ زیبایی شناسی زبانی میتواند محل مناقشه باشد.در بیت چهارم دوباره کلمه( هنوزم )بایست( هنوز هم )باشد.
هنوز جا برای حرف زدن درباره اشعار ارسالی هست و مجال نیست،و به همین نکته هایی که بیان داشتم اکتفا میکنم ان شاالله با رفع این موارد در آثار ارسالی بعدی خانم رئوفی که در فصل آزمون و خطا به سر میبرند شاهد پیشرفت و نوآوری هایی باشیم