عنوان مجموعه اشعار :
عنوان شعر اول : شکست وانگهی خروش
اگرچه عاشقت شدم اگرچه عاشقش شدی
کنار پلکهای خود نمی نمی نهم ولی
اگرچه آتش است روی گونه ات ز بوسه هاش
نمی خورد به غیرتم ز جا نمی جهم ولی
اگر چه هست دل مهمّ و عاشقی مهم تر است
به دشت بی پرنده عقل هست اهم ولی
اگرچه گفته بودمت « شکست وانگهی خروش »
سه قرنه شد سکوت پر خروش وانگه ام ولی
" نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار"
غبار بی سوار را به خس نمی دهم ولی
برو که جز هوای تو مرا هوای عاشقا
نه هست و گر نبود می زیم به له له ام ولی
عنوان شعر دوم :
عنوان شعر سوم :
نقد این شعر از : جواد چراغی
با توجه به پیامی که دوست عزیزمان آقای عرفان عشقی نور _که نامشان شعر است_به اینجانب ارسال و بیان کرده اند که درباره زبان شعرشان دیگر منتقدان پایگاه شعر نکاتی را به ایشان متذکر شده اند و از بنده خواسته اند درباره دیگر مسایل شعر حرف بزنم من نیز دغدغه ایشان را در راستای توجه دقیق به نقدها می ستایم، و سعی ام بر این خواهد بود که در باب مسایل دیگر که در رویارویی با متن شعر ایشان لازم میدانم به نکته هایی اشاره کنم؛
با مرور دقیقی که بر این شعر داشتم آنچه را که لازم دیدم به آن اشاره کنم نکاتی درباره قالب،ردیف ،قافیه و جمله بندی بود که میتواند در صیقل خوردن طبع ایشان مفید باشد،
اولین مساله ای که در این شعر به چشم می آید قالب آن است که با توجه به محتوای تغزلی اش طبیعتا باید غزل باشد اما غزل در تعریف کلاسیک شکل خاصی دارد آنهم محل قرار قافیه است؛در غزل مصرع اول و تمامی مصرع های زوج هم قافیه هستند و اگر صرفا مصرع های زوج مقفی باشند از لحاظ شکلی به عنوان قطعه از آن نام میبرند اما قطعه علاوه بر این قاعده خاصی نیز از لحاظ درونمایه دارد که شعر آقای عشقی را نمیتوان قطعه نامید،پس باید گفت غزلی است که مطلع (بیت اول)ندارد.البته با علم به این مساله که در شاعران بزرگ کلاسیک مثال نقضی بر گفته های خویش میتوانم بیابم از جمله در مولوی که قراردادهای ردیف و قافیه را گاها به هم میریزد که البته در آنجا توجیه موسیقی و توجیهات دیگری وجود دارد.و نمیخواهم در این مرحله وارد بعضی تبصره ها بشوم و توصیه و تاکیدم رعایت قاعده است،
نکته دوم انتخاب ردیف و قافیه و همنشینی آنهاست،به قولی ردیف و قافیه باید به هم بیایند، و همدیگر را دفع نکنند البته این علاوه بر جنس کلمات ردیف و قافیه به قدرت شاعر در پردازش آن نیز مربوط میشود،قافیه های این شعر از کلمات(نِه:نهادن_جهیدن_اهم:مهم_گَه_دِه و صوت لَه له)تشکیل شده که جزو قوافی کم کاربرد شعر فارسی میباشد و همنشینی آن با ردیف(ولی)کار را سخت تر کرده است و خود شاعر نیز در پردازش و تراش ردیف و قافیه ضعیف عمل کرده و ازین رو ردیف و قافیه را باید جزو نقاط ضعف این شعر محسوب کرد البته اگر شاعر جمله بندی های محکمی ارائه میداد شاید همین ردیف و قافیه خاص میتوانست اتفاق جذابتری را در شعر رقم بزند و جزو حسن های آن محسوب شود، من ضعف اصلی را نه در نوع ردیف و قافیه و نه در قدرت قافیه پردازی شاعر، بلکه در جمله بندی های این شعر میبینم بطور مثال در بیت سوم علاوه بر ضعف شاعر در قافیه پرداری و انتخاب قافیه ی بَد تَراش (اهم) جمله بندی پریشانی نیز ارائه کرده که بیت را به مرحله سقوط رسانده است،جمله (به غیرتم بر میخورد) نتوانسته خودش را در بافت این بیت خوش بنشاند و نیز توجه شاعر به کلمه(مهم)و یافتن قافیه (اهم)در نارسایی بیت عامل مهمی شده است
و همچنان در بیت چهارم باز با یک جمله بندی ضعیف روبرو هستیم که عامل اصلی ضعف تالیف این بیت بحساب می آید :(سه قرنه شد...)دوحالت متصورم ؛یا شاعر بخاطر موسیقی وزن مجبور شده کلمه (قرن) را بصورت(قرنه)استفاده کند و علاوه بر این ذهن مخاطب ارجاعی برون متنی بر (سه قرن)نمی یابد.و یا نگاه شاعر به ترکیب آشنای (سه ساله یا صدساله و...)بوده و (قرن) را بخاطر تاکید بر طولانی بودن گذر زمان جایگزین (سال)کرده باشد و قصد آشنایی زدایی داشته که در اینصورت بسیار قابل ستایش هست، شاعری که در این سن درکی اینگونه از آشنایی زدایی از زبان داشته باشد واقعا جای خوشحالی و امیدواری است حتی اگر این اتفاق شکست خورده باشد ،که پیروزی،در تجربه شکستهای تازه است،
و اما بیت آخر که بخاطر قافیه ی خاص آن بیشتر به چشم می آید؛ قافیه(له له)که به گمانم منظور شاعر همان صوت( لَه لَه )هنگام خستگی حاصل از دویدن باشد نتوانسته با هیچکدام از کلمات دیگر بیت ارتباط منطقی از لحاظ معنا و حتی از لحاظ موسیقی برقرار کند و قافیه سرگردان مانده است آنهم چنین قافیه ی خاصی که شاید بتوان گفت استفاده ازین کلمه به عنوان قافیه در شعر فارسی بسیاراندک باشد و بیت پشتوانه ی محکمی برای استخدام چنین قافیه ای ندارد
حال اینجاست که مساله زبان برجسته تر میشود و نگاه مخاطب و منتقد را به خود جلب میکند و باعث میشود نتوان به دیگر مسایل شعر پرداخت و ازین رو اولین توصیه حل مشکلات عدیده زبانی میباشد.هرچند آقای عشقی درخواست کرده بودند بنده به دیگر قسمتهای شعر توجه داشته باشم ازین رو تنها به توصیه ای درباره زبان اکتفا میکنم آنهم توجه شاعر به جمله سازی هاست اگر همین یکمورد را بتواند در کوتاه مدت حل کند تغییرات مثبتی را در مساله زبان خواهد دید.
اشاره ای نیز به بیت اول داشته باشم :(...کنار پلکهای خود نَمی نِمی نهم ولی)همین آرایش زیبای زبانی حکایت از آینده ا ی روشن برای شاعر این شعر دارد.
در پایان به این مساله معترفم که آقای عشقی فقط۱۶سال دارند و فرصتهای بسیاری برای تجربه های زیبا در شاعری پیش رو خواهند داشت و با توجه به نمونه کاری که برای نقد ارائه کرده اند آینده روشنی میتواند در انتظار ایشان باشد.با آرزوی موفقیت