لبه تیغ




عنوان مجموعه اشعار : دلنوشته
شاعر : مسعود اویسی


عنوان شعر اول : دیدار آزادی
گرچه عمری در پیِ دیدارِ آزادی گذشت
ماتم از دل می رود آن گونه که شادی گذشت

برّه‌ی جامانده در صحرا سؤالی کرد و رفت...
کدخدای ما چرا از خیرِ آبادی گذشت؟!

مادری دیدم که در کشتارِ فرزندانِ خود
بی تفاوت از کنارِ قومِ جلّادی گذشت!

صبحِ فردا می شود آغازِ دورانی جدید؟!
عمرِ ما بیهوده پای جبرِ خردادی گذشت

در سکوتم می کشم آهِ بلندی ای دریغ...
زندگی در حسرتِ میلادِ فریادی گذشت

عنوان شعر دوم : -
-

عنوان شعر سوم : -
-
نقد این شعر از : جواد چراغی
شعر اجتماعی ویژه تر اگر ارجاعاتی نیز داشته باشد حرکت کردن در لبه تیغ است اینکه شعر تبدیل به شعار نشود یا به سوی مدح و ذم نرود، از مولفه های شعر اجتماعی که همواره در شاخص ترین شعرهای اجتماعی تاریخ مورد توجه شاعران بوده است میتوان به این‌موارد اشاره کرد :
۱_اینکه تاریخ انقضا نداشته باشد! یعنی با تغییرات اجتماعی و سیاسی در دوره های مختلف شعر مفهوم خود را از دست ندهد و این مساله علاوه بر قدرت تکنیکی شاعر به سواد جامعه شناسی وی نیز برمیگردد و صرفا عاطفه خالص نمیتواند راه گشا باشد چرا که سیاست دنیای نقابهای رنگی است و ابزار عاطفه ی صرف و تخیل در اینجا بازنده است مگراینکه با سواد سیاسی آمیخته باشد زیرا مساله تشخیص حق و باطل است.
۲_اشاره ها و ارجاعات قابلیت حرکت در بستر تاریخ را داشته باشد!اشاره به یک‌ اتفاق سیاسی خاص در شعر اگر قابلیت تعمیم نداشته باشد به زودی تاریخ انقضایش فراخواهد رسید
۳_تا حد امکان فرا حزبی و فراجناحی باشد.
تمامی این ویژگیها در یک عنوان خلاصه میشود آنهم (شعر انسان مدار) است البته این را نیز قبول دارم که شعر انسان مدار در شعر عاشقانه نیز اتفاق می افتد بهتر است اینگونه بگویم:آن شعری موفق است که انسان مدار باشد و این نوع شعر _چه عاشقانه چه اجتماعی_ تاریخ انقضا نخواهد داشت.
و اما متن شعر پیش رو!
برداشتی که میتوان ازین شعر داشت: شاعر تاریخ سیاسی معاصری را بیان میکند که از نزدیک آن را درک کرده و در طول زندگی اش حادث شده البته این را باتوجه به سرنخ هایی که شاعر ارائه داده میتوان برداشت نمود علی الخصوص آنجا که پای (جبر خردادی) را به میان میکشد که اگر همین یک کلمه در شعر حضور نداشته گفته هایم_ راجع به اینکه این شعر بیان تاریخ سیاسی حیات شاعر هست_را پس میگرفتم،همین یک کلمه به تنهایی تاریخ و روایت شعر را حمل میکند.البته به روایت متاسفانه نمیرسد.
حال جزئی نگرتر سراغ این شعر میرویم :با یک غزل پنج بیتی اجتماعی روبرو هستیم که بر خلاف خیل بسیار عاشقانه نویسی های بی دغدغه ی اینروزها سعی دارد یک شعر با دغدغه باشد ،دراین شعر شاعر در نقش فرد با تجربه ای ظاهر شده و دارد حرفهایی میزند ،در بیت اول با تلمیح از آیه( فَان مَعَ الْعُسر يُسرا)و البته تغییراتی در معنای آن، شاعر از امیدی حرف می راند و آن را به آزادی پیوند میزند.در بیت دوم شعر با حفظ آن نخ نامرئیِ ارتباط عمودی ،تک بیت محور میشود و صحنه را عوض میکند یک بره تمثیلی وارد بیت میشود که همان انسانی است که با ذات حیوانی اش سوال کردن وی را از حیوان‌ متمایز میکند سوالی که در ذهن جوامع ستم دیده شکل میگیرد اما این بیت (اما)یی دارد آنهم رابطه معنایی بین کلمات است وقتی سخن از بره به میان می آید طرف دیگر ماجرا بایست چوپان باشد نه کدخدا نه آبادی هرچند میدانیم که بره تمثیل افراد جامعه است اما پشتوانه استخدام این کلمه چیست؟وقتی حسین منزوی میگوید:(چون بره میچرید بهشت همیشه را//آدم اگر که کار به کار خدا نداشت)علت آن تمثیل ،در بیت منزوی ارتباط معنایی بره و آدم با خداست اما اینجا ارتباط معنای بره با کدخدا ضعیف است!
در بیت سوم همان‌مساله لبه تیغ پیش آمده و شاعر را تا لبه پرتگاه شعار پیش برده ولی در مصرع دوم با آشنایی زدایی از عاطفه مادری تا حدودی توانسته از شعار فاصله بگیرد. ترکیب( قوم جلادی)بایست (قوم جلادان یا قوم‌جلاد) باشد از لحاظ دستوری و حتی معنایی!
بیت چهارم که مهمترین بیت این شعر میباشد آنهم بخاطر حضور اسم خاص(خرداد)که ارجاعاتی دارد شعر را از شعر اجتماعی به سمت شعر سیاسی پیش برده است در مورد قافیه (خردادی)باز نقش(ی)مبهم میشود ،این مهم است که کلمه قافیه سالمتر از دیگر کلمات شعر باشد زیرا کلمات قافیه نقش رهبری در بیت را ایفا میکنند و اگر سالم نباشند و شاعر قافیه را ببازد مخاطب را فراری خواهد داد.و اما بیت آخر یا حسن ختام غزل!ترکیب(میلاد فریادی)چه ترکیب بَدترکیبی است!جدای از مفهوم و پیام بیت ساختمان بیت بسیار ضعیف است که دلیل آن؛ عدم توجه به اصول قافیه پردازی،استفاده از ترکیب بی خاصیت و عدم نوآوری و کشف تازه است.در کلیت شعر ،شاعر در پی نوآوری نیست و آن امیدی که در مصرع دوم بیت اول ،حرفش را زده بود در ادامه شعر غائب است و امید تبدیل به حسرت میشود .احساس میکنم شاعر زود خسته شده و پرونده شعر را بسته هنوز حرفهایی میتوانست بزند تا حداقل ارتباط عمودی ابیات را مستحکم تر کند.
نکته دیگری را درباب شعر اجتماعی لازم میدانم بیان‌کنم ؛از آنجایی که درونمایه اجتماعی در مقایسه با درونمایه عاشقانه واقعگرا تر میباشد یعنی شاعر نسبت به حوادث و کیفیت جامعه حساس است ،تفاوت اینجاست که در شعر عاشقانه معشوق واقعی یا خیالی ست!و بیشترین انرژی شاعر صرف معشوق خیالی میشود و نقش تخیل بسیار پررنگتر میباشد
در شعر اجتماعی نیز شاعر با یک شهر و یک آرمان شهر روبرو ست اما بیشترین انرژی شاعر صرف شهر_ که واقعیت پیش روست_ میشود نه صرف ساختن آرمانشهر و ازین رو نقش عاطفه آمیخته به اندیشه پررنگ تر است.و شاعر بایست به این‌مساله توجه داشته باشد.

منتقد : جواد چراغی

جواد چراغی_متولد ۱۳۶۸/۷/۷_زنجان_غزل سرا_ _دبیر و موسس نخستین کانون شعر و ادب دانشگاه پیام نور استان زنجان۱۳۹۰ _رئیس انجمن ادبی اشراق زنجان از سال۱۳۹۵. _دبیر کارگاه های نقد شعر هفتگی انجمن ادبی اشراق از سال ۱۳۹۵ _دبیر علمی جشنواره شعر مادر بهار ...



دیدگاه ها - ۰

برای ارسال نظر وارد پایگاه شوید.