ما برای دوستان خود، توصیف می‌کنیم؛ مخاطب، دوستِ ماست!




عنوان مجموعه اشعار : روح مرداب
شاعر : فاطمه مستوفی


عنوان شعر اول : غمگینم
غمگینِ غمگینِ غمگینم
و این یعنی که تو را دوست می‌دارم
و این یعنی که زندگی به طرز احمقانه‌ای در خود فرو می‌رود
در خود فرو می‌روم
و این یعنی که هیچ چیز را نمی‌‌بینم
تو را نمی‌بینم
و این یعنی...
غمگینم
و هرچه از خودم بالاتر می‌روم
به خودم نمی‌رسم
و هرچه تو را بیشتر دوست می‌دارم
به دست‌هایت نمی‌رسم
به لب‌هایت...
آه؛
همه چیز به طرز احمقانه‌ای
در قلبم پنهان شده
و این یعنی که آدم‌ها
هرکس را که عزیزتر می‌دارند
در خاک پنهان می‌کنند
بدون اینکه او را بوسیده باشند...

عنوان شعر دوم : حرف
آدم‌ها
حرف‌های زیادی برای گفتن دارند
مثل این چهار راه‌ها
که پر از ماشین است
یا این خانه‌ها که کلمات شهرند
یا این پنجره‌ها؛
آه...
ماه چه ریشه‌هایی در پنجره‌ها دوانده
آدم‌های شهر حرف‌های زیادی برای گفتن دارند
مثل این مدرسه که دانش آموز ندارد
یا این کلاس که غمگین است
و معلمی که دلگیر است
و من که دلتنگم؛
حرف‌های زیادی برای گفتن دارم
برگرد...

عنوان شعر سوم : بیهودگی
از این بیهودگی
بر تن روزمرگی‌ام دست می‌سایم
در من گوزنی‌ست زخمی
که با قلبی آکنده از پریشانی
جفت گمشده‌اش را می‌میرد
از این همه بیهودگی
چشم‌های غمگینی میان در نشسته است
که بین درد زندگی
صورت سالخورده‌اش شکسته است
پیرزنی که مرگ را به دوش می‌کشد
از انتظار خسته است
از روزمرگی‌های بیهوده که بگذریم
در من گوزن زخمی سالخورده‌ایست
که دست بسته است
و قلب کوچک عاشقش شکسته است...
نقد این شعر از : یزدان سلحشور
خانم فاطمه مستوفی سلام.
پیش از ورود به متون ارسالی شما چند نکته را عرض ‌کنم:
یک. شعر نو، اعم از اینکه نیمایی باشد، آزاد باشد، سپید باشد یا اصلاً شعر منثور باشد، از لحاظ قواعد کلی و استفاده از صنایع ادبی و روند مضمون‌سازی و توصیف و تصویرگری و «توضیح‌گریزی» تفاوتی با شعر کلاسیک ندارد بنابراین اگر دوستان جوان تصورشان بر این است که انتخاب شعر نو، نوعی گریز از زحمات شعر قدمایی گفتن است، سخت در اشتباه‌اند.
دو. شعر نو گفتن، غیر از استعداد شاعری، مطالعه‌ای گسترده را هم در همه‌ی عرصه‌های ادبی می‌طلبد. می‌توانم به جرأت بگویم که احتمالاً زحمتِ خواندن آثارِ غیرِ شعری، برای یک غزل‌سرای قدمایی‌سرا، به مراتب کمتر از نوسراست! بنابراین موفقیت در نوسرایی واقعاً دشوار است. یک غزل‌سرای قدمایی‌سرا [نه غزل‌سرای نوکلاسیک‌گو یا غزل نوگو] برای موفقیت نیازی به خواندن رمان درجه یک یا داستان کوتاه درجه یک ندارد اما شعرنوگو باید همه‌ی این‌ها را بخواند غیر از اینکه باید به تجربیات شاعریِ شعر مدرن در صد ساله اخیر مسلط باشد. خواندن چند شعر از شاعران دهه نود، هیچ کمکی به شاعران نوآمده نخواهد کرد.
سه. توصیه می‌کنم پیش از هر کاری، به نزدیک‌ترین کتابخانه‌ی عمومی نهاد کتابخانه‌های کشور مراجعه کنید و با امانت گرفتن دو کتاب «شعر نو از آغاز تا امروز» محمد حقوقی و «تاریخ تحلیلی شعر نو» شمس لنگرودی، با شیوه‌های بیانی گوناگونِ شعر نوی ایران بیشتر آشنا شوید. [این کتاب‌ها در بازار کتاب چندان در دسترس نیستند.]
چهار. از «توضیح دادن» بپرهیزید. آدم برای پلیس راهنمایی که قصد جریمه کردن اتومبیل‌اش را دارد یا رئیس اداره‌اش که قصد کسر حقوق‌اش را دارد یا میزبانی که دیر به مهمانی‌اش رسیده توضیح می‌دهد نه برای مخاطب شعر! ما برای دوستان خود، توصیف می‌کنیم؛ مخاطب، دوستِ ماست!
در بخش پیام شاعر برای منتقد نوشته‌اید: «لطفا این ۳ شعر من رو با ۳ شعر قبلیم که نشان دهنده سابقه شعری من به طور خلاصه است بسنجید و مشکلات شعریم در این مجموعه رو بیان کنید برای بهتر شدن قلمم.» در یک کلام، سه اثر ارسالی پیشین‌تان که دوست شاعر و منتقد آقای ارمغان بهداروند زحمت نقدش را متقبل شدند، آثار بهتری هستند گرچه کاملاً حال و هوای بیانی آثار ترجمه شده را دارند یعنی بیشتر در «ایده»، شعرند تا در «اجرا» با این همه متأثر از حال و هوای آثار زنان شاعر ادبیات مدرن عرب مخصوصاً غاده السمان، هم نگاهی تغزلی دارند هم نگاهی اجتماعی-انسانی مثل همان کار نخست:
در بندر بیروت دیدم‌ات
مثل درختی تنومند
با من خیره شدی به آفاق
آنجا که هیچ حرفی به غیر از بوسه نیست
حالا بندر بیروتم
به افق خیره شده ام
همه‌ی حرف‌ها بر سرم می‌چرخند
و در قلبم می‌میرند
چرا نگفتم که دوستت دارم؟!...
که البته در همین میزانِ اندک کلمات هم، باید جملاتی حذف می‌شدند یا جملاتی بهتر می‌شدند تا تأثیر «ایده» موکد شود که نشده. عنصر طبیعی به کار گرفته شده در شعر هم، با «بندر» تناسبی ندارد و شاعر هم سعی نکرده با خلق موقعیت، چنین تناسبی را ایجاد کند. متأسفانه در مرسوله‌ی دوم این مشکلات به مراتب عمیق‌تر خود را نشان داده‌اند و لااقل در دو متن اول و سوم، حتی از آن اشارات به «مکان» که می‌تواند حس تغزلی را در چنین مواردی تشدید کند و جملات کوتاه‌تر که در غیابِ تسلطِ صاحبِ قلم بر «ریتم»، به بهتر شدن کار کمک می‌کنند، خبری نیست. گزاره‌های شاعرانه در متون مرسوله‌ی دوم به مراتب کمترند و زمانی هم که خودی نشان می‌دهند صنعت «تناسب» در آن غایب است و در نهایت، جای کُنش شعری را یک «توضیح» می‌گیرد که قاتل بیانِ شعری‌ست مثل:
همه چیز به طرز احمقانه‌ای
در قلبم پنهان شده
و این یعنی که آدم‌ها
هرکس را که عزیزتر می‌دارند
در خاک پنهان می‌کنند
بدون اینکه او را بوسیده باشند...
[ظاهر قضیه این است که صاحب قلم، به شهودی رسیده اما واقعیت امر این است که به «حکم» رسیده و «حکم» را هم دارد «توضیح» می‌دهد حتی توصیف نمی‌کند.]
یا:
پیرزنی که مرگ را به دوش می‌کشد
از انتظار خسته است
از روزمرگی‌های بیهوده که بگذریم
در من گوزن زخمی سالخورده‌ایست
که دست بسته است
و قلب کوچک عاشقش شکسته است...
[اگر از استفاده‌ی صاحب قلم از صنعت جناس بگذریم –که خوش نشسته- باقی عناصر پاراگراف، فاقد ارتباط ارگانیک با یکدیگرند و در نهایت هم، با یک جمله‌ی احساسی که توضیحی‌ست کار به پایان رسیده.]
در این بین، کار دوم، متفاوت است البته اگر زوائدش حذف شود. در کار دوم، به نظر می‌رسد که به دنبال «ترسیم موقعیت» بوده‌اید و این «قصد»، نتایجی در پی داشته تا مخاطب، صحنه‌هایی را پیش چشم داشته باشد. سعی کرده‌اید شهر را بسازید البته کار را کامل نکرده‌اید با این همه سطرهای خوبی خلق شده. کاش نخ روایتی بود که دانه‌های این توصیف را به هم متصل می‌کرد. در حال حاضر تنها می‌توان به پاراگرافی بسنده کرد که توانایی بدل شدن به یک پایان‌بندی شایسته را دارد:
برگرد
آدم‌ها
حرف‌های زیادی برای گفتن دارند
مثل این چهار راه‌ها
که پر از ماشین است
یا این خانه‌ها که کلمات شهرند
یا این پنجره‌ها
ماه چه ریشه‌هایی در پنجره‌ها دوانده
منتظر آثار تازه‌تان هستیم. پیروز باشید.

منتقد : یزدان سلحشور

یزدان سلحشور متولد 13 آذر 47 در رشت. شاعر، نویسنده، منتقد[ادبی-سینمایی]،مدرس، ویراستار،روزنامه‌نگار داور دو دوره جایزه جلال آل‌احمد و دو دوره جشنواره شعر فجر و جوایز ادبی دیگر از جمله جایزه نیاوران



دیدگاه ها - ۰

برای ارسال نظر وارد پایگاه شوید.