عنوان مجموعه اشعار : دو غزل
شاعر : محمدحسین لشگری
عنوان شعر اول : قناری صبحی دگر آغاز کن آواز قناری
امروز مرا کوک کن ای ساز قناری
این چهچههات گوشنواز است، عزیزم
تا هست چنین ساز، تو بنواز قناری
تاصبح مجال است، سرود است و صعود است
بال و پر دیگر بده پرواز قناری
بر شاخهی بیدی و چنین باد برایت
صد مرتبه میگفت: سرافراز قناری
من ماندهام از لحن خوش او به خماری
نشنیدم و کس دم نزد از راز قناری
هر شاخهی این بید نشسته است قناری
در آخر هر بیت غزل باز قناری
این شعر برایم چه قدر قافیه آمد
در هر غزلم قافیه پرداز قناری
عنوان شعر دوم : غمناکدوباره یار قدیمی سراغم آمدهای
رفیق این دل ناشاد، ای غم آمدهای
تویی که در همه عمرم به چشم آمدهای
تویی، تو، اشک قشنگم که نمنم آمدهای
کنار پنجرهی عشق، خون دل خوردم
کنار من تو نشستی و همدم آمدهای
شلوغ دور و برم از کلاغهای دروغ
در این میان تو به اسرار، محرم آمدهای
در این جهان که همه زخمها مرا زدهاند
به درد کهنهی این مرد مرهم آمدهای
عنوان شعر سوم : ........
محمدحسین لشگری، دوست نوجوان شعردوست من است که چند است او را میشناسم و به گمانم سابقهی سرودنش هم به همین مدت کمتر از چهار سال آشنایی ما بهواسطهی شعر برمیگردد.
محمدحسین با مسیری که طی کرده است و تعداد آثار زیادی که برای پایگاه نقد شعر فرستاده است، دو چهره از خودش نشان داده است: چهرهی نخستین، چهرهی نیکوی استمرار و ممارست است برای افزایش مطلوبیت سطح کار خود، که بیشک راه موفقیت، رویهی بیوقفگی و پشتکار میطلبد. چهرهی دومین ایشان در پرسشی رخ مینماید که از پس این استمرار، به چه اندازهای از تسلط و مهارت و شناخت زبان خویشتن خویش و ارائهی مطلوب خویش رسیده است؟
من به عنوان مخاطبی که تا حدودی این ممارست را دیدهام، خطاها و سهلانگاریها را در شعر محمدحسین نباید به این تعداد ببینم و میخواهم که او متوجه باشد که بیشتر به خودش سخت بگیرد تا درصد خطاها و اشتباهات و سهلانگاریهایش را پایین بیاورد. چون تفاوت شاعران خوب و شاعران متوسط، در رعایت یا عدم رعایت همین جزئیات است.
شاید یکی از دلایلی که دوست عزیز من، به این مهم در این دو شعر پیش روی من دست نیافته است، گرایش مطالعاتی او باشد در زمینهی شعر؛ و شاید دوگانگی و دو دلی بین معاصرت و قدمت. نیز تعهد او به ثبات در یک زمینهی فکری، میتواند دلیل این مورد باشد، که اگر چنین باشد، من میتوانم در سالهای پیش رو، با توجه به سن کم محمدحسین، او را در تغییر حالت از وضعیت قبلی به وضعیت مطلوب، با ثبات ببینم و در آن مطلوبیت، ثابتقدم.
در غزل اول، اولین چیزی که توی ذوق سختگیر من میزند به عنوان مخاطب، استفاده از ردیف قناری است. ردیفی که دست سراینده را برای پرداختهای مطلوب، کشفهای تازه و حتی بازیهای زبانی میبندد. محمد حسین از جایی قافیهی این غزل را میبازد، که به این ردیف تن میدهد. این ردیف، او را حول یک نقطهی ثابت، با شعاع دوران کوتاه، نگه میدارد و متمرکز میکند و نمیگذارد که رفت و آمدهای بیشتری در روایت و خردهروایت، اختیار کند.
در بیت اول، حرف و سخن تازهای در چارچوب آواز و ساز و کوک کردن، به میان نیامده است و یک بیت معمولی است. در بیت دوم، محمدحسین تلاش میکند که یک ارتباط عمودی کلافی ایجاد کند و ساز بودن را به کوک بیت اول، و چهچههی مصرع قبلی ربط دهد، که یعنی تا کوک چهچههات ساز است، بنواز! این تلاش برای در هم تنیدن متن، قابل ستایش است اما باید بگویم که تلاش ناموفقیست. البته خود این تلاش را من تحسین میکنم.
در بیت سوم، سراینده فراموش میکند که حالا که دارد روایت را به شکل کلاسیک و خطی پیش میبرد، در بیت اول گفته است که آغاز ماجرا از صبح است، اینجا میگوید تا صبح...! یعنی زمان روایت، بدون منطق، از 《از صبح》 به 《تا صبح》تبدیل شده است.
همینطور در بیت بعد باید سراینده از خودش بپرسد که خب حالا من این را گفتم! حالا چه چیزی گفتهام؟ حرف مهمیست؟ آیا صرف سالم بودن نحوی و جملگی، کفایت میکند؟ یا باید شعریت و لایهبندی و تکنیکی هم تعبیه میکردم؟ اینها سوالاتی است که همواره باید محمدحسین از خودش بپرسد.
در بیت ماقبل آخر، اشتباهی که سراینده مرتکب شده است، استفاده از قناری از پایان مصرع اول است که در همهی مصرعها، ردیف شعر است و اینجا گوشنوازی و آن ساز و آوازی که شاعر از آن دم میزند را از بین میبرد.
و در نهایت، شاعر در بیت انتهایی، اعتراف میکند به اشتباهی که قافیهاندیشی است اما به ضرورت قافیه، شده است قافیهپردازی! تلمیح این جمله را محمدحسین در مییابد.
در شعر دوم، دوست من اشتباه تمرکزگرایی ردیف را مرتکب نشده است و دستش بازتر است و طبیعتا، باید پرداختهای بهتری داشته باشد. اما آن سهلانگاریای که گفتم در این شعر زیاد رخ داده است. چون دوست جوان ما میتوانست به خودش سخت بگیرد و از فضای بهوجود آمده، استفادهی مفیدتری کند.
یک: اضافات زیادی که به شعر لطمه زده است؛ مثل 《تو》های زیادی، که هم مکررند و یکنواختی درست کردهاند، و هم بعضا حشو.
دو: در بیت آخر، زخمها آدم را نمیزنند و ارتباط ما با زخم، زخمی شدن است و زخم خوردن است و مواردی ازین قبیل. این نکتهی استعمال صحیح اصطلاحات را هم مد باید مدنظر داشته باشد.
سه: محمدحسین عزیزم از ظرفیتهای زبانی استفاده کند و کشفهای موثر و قویای ارائه دهد. یعنی راه حل این مشکل، در ظرفیت زبانی است و باید روی کلمات متمرکز شود تا از درونشان، ارتباطهای هیجانانگیزی بیابد.
منتظر خواندن کارهای بعدی محمدحسین لشگری هستم بدان امید که درصد این نقایص را کاهش داده باشد.